ساعت دماسنج

نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 <      1   2   3      >
 

هي....

دلم مي خواد..

پاسخ

به نظر تو اون راز بين ما هنوز پا برجاس. . . از بين نبردنش؟
آره يادمه. بعد يهو خانوم هاديان عصباني وارد کلاس شد....
پاسخ

آره ولي وقتي ديدن خانوم كريمي دارن مي خندن كوتاه اومدن

البته فلفل جان واسه شما کارايي نداشت جلو در وايسادن چون آسانسور بود. و با وجود آسانسور راهرو به درد نمي خوره.....

بله در نظر عاري نمونه اي بارز از خورده شدن حق بنده که مسئول کلاس بودم ديده مي شه... نرگس شنبه دو شنبه تخته پاک کن رو مي گرفت چهارشنبه هم هم رضايت نمي داد به دادنش! البته روزاي ديگه تخته پاک کن طرفداري نداشت و ديدي بعد از اومدن معلم پاکش مي کرد.

پاسخ

منم مي خواستم دلم خوش باشه خب. .. داشتم برا خودم اما اگر مي كردم كه شايد از پله ها بياد

ياد اون موقعي افتادم که ديده بان افتاد تو سطل آشغال...........

واااااااااااااااااااااااااااااي.......

پاسخ

خيلي باحال بود فولي بذار بگم از كجا شروع شد. . .زنگ خورده بود . . .من و ديده بان داشتيم از پله ها ميومديم بالا. . . يه سه چهار دقيقه اي از زنگ گذشته بود من وديدي فكر مي كرديم كه دير شده . . بعد وقتي داشتيم ميومديم بالا خانوم كريمي گفتم كه فخار و صدا كنين. . .با اين كه كلاسا شروع شده بود و نبايد سر و صدا مي كرديم. . .منو ديدي بلند اسم فخار و صدا كرديم كه بالا تر از ما تو راه پله بود . . .من يه دفعه پشت سرمو ديدم . . .ديدم خانوم كريمي داره دنبالمون مي كنه . . .ما هم كه ترسو زود دويديم بالا . . .نمي دونم فكر كنم عارفه ترسي د داشت مي دويد سمت كلاس. . . در كلاس طبق معمول غوغايي بود . . و بماند كه من چند بار تو راه پله خوردم زمين . . .وخانوم كريمي هم پشت سر ما . . .رسيديم در كلاس . . .جمعيت كه داشتن مي رفتن تو . .. يكم خالي شده بود . . .من پشت سرمو يه لحظه نگاه كردم در حال دويدن . .. كه يك دفعه خوردم تو ديوار . . .پشت سرمو كه نگاه كردم ديدم خانوم كريمي روسري شونو گرفتن جلوي دهنشو نو دارن مي خندن. .. دوباره كه سرمو كردم اينور ديدم دي تو سطل اشغاله و عاري پخش زمين

واي خدا جونم......چه قدر خنده بوديم....

پاسخ

خيلي

صداي تلفن اتاق مشاوره هم مي ياد.

- خانوم تلفن زنگ مي زنه.

- خب چي کار کنيم؟

- خب خانوم حواسمون پرت مي شه

- بچه ها سعي کنيد بهش توجه نکنيد

وو صداي تلفن رفته رو نرو مون همين طوري يکبند مي زنگه...

- خانوم تلفن زنگ مي زنه...

- بچه ها اگر به جاي اون حواستون رو به درس جمع مي کردين اين قدر وقت نمي رفت...

- آخه خانوم تلفن........

- بسه ديگه...وقت کلاسو گرفتين....

پاسخ

بعدشم ييهو خانوم كريمي درو باز مي كردن . . . بچه اين كيف براي خواهر برادراي شما نيست. . . تو آنفي تاتر جا مونده . . .همه مي زديم زير خنده. . . .يا اين كه ميومدن مي گفتن. .. خانوم هايي كه رضايت نامه هاتون روندادين لطفا زود تر بيارين بدين . . . .يا جالب تر اين كه هر دفعه خانوم كلاه دوز ميومدن مي گفتن امروز غابب ندارين؟. . .وبعد هم مي پرسيدن . .مسئول غايبين كيه؟ وخدا به داد كسي برسه كه مسوئول غايبين باشه

دلم خواست...!
پاسخ

منم

واااااااااي سر کلاس خانوم ملک عباسي که سووووووژه اي بود!

آره فلفل جان ما کتک کاري داشتيم چهارشنبه صبح ها دم در...

بعد از بين اون همه آدم نرگس جون هميشه تخته پاک مي کردم ما هم دم در بوديم و يکي از اون عقب يهووو جمعيتو هول ميداد جلو!

فکر آبرئي آدمو نمي کنن که...!

البته من معمولا در حال قايم شدن و پنهان کرد خودم بودم!!!

پاسخ

آره .. عاري يادته يه بار منو ديده بان داشتيم از دست خانوم كريمي فرار مي كرديم بعد من جلومو نديدم خوردم تو ديوار . . .ديده بان هم خورد به تو با هم افتادين زمين و ديدي هم افتاد تو سطل آشغال. .. . فكر كنم يكي هلمون داد. . . وا ا ا ي قيافه ي خانوم هاديان هم اونجا ديدني بود مي خوست ما رو دعوا كنه ولي ديد خانوم كريمي هم داره مي خنده . . .كوتاه اومد . . .ولي سرخ شده بود از عصبانيت
فلفل جان شما يکشنه 5 شنبه ها جلو در بودي. اون موقع که کسي نبود. نه روز زوج بود نه چهارشنبه! خلوت بود! تازه ما کتک کاري مي کرديم جلو در...! بايد مي ديدي...! دعواهاي سر تخته پاک کن رو که ديگه نگو.....
پاسخ

نمي دونم ولي من يه روز مي خواستم براي اولين بار منتظر باشم ديدم. . .عمرا اگه بشه يكي كفشش تو دهن اون يكيه . . .يكي زانوش تو چش اون يكيه. . . يكي شستشو داره از تو جيب ماتنوي اون يكي مي كشه بيرون مگه مي شد. . .آخر هم نا اميدانه برگشتم سر جام

دوستان اگر ادامه بديم ممکنه بهو من گريه کنما....!

از ما گفتن بود. اگر مي خواين سيل اشکام نبرتتون فاصله قانوني رو حفظ کنيد....
(حتي دلم واسه گريه هاي سوم ب اي مون هم تنگ شد! يادته سر کلاس خانوم ملک عباسي هر دفعه يکي گريه مي کرد؟ يادته اون دفعه موهامون رو بالا بستيم فلفل؟ واي خدا جونم...چه قدر خنده بود...!

خانوم ملک عباسي: بچه ها چرا فلاني گريه مي کنه؟

گروهي به طرف فلاني مي رن تا دلداري اش بدن و گروهي ديگه برا خانوم ملک عباسي توضيح مي دن که امروز يه روز خاصه.

خانوم ملک عباسي: خب فلاني گريه نکن....

فلاني: هق هق هق...!

خانوم ملک عباسي: من نمي دونم از دست شما ها چه کنم....)

پاسخ

و خانوم ملك عباسي براي فكر چاره در و باز مي كنن و دنبال خانوم رحماني پور مي گردن . .. و در راهرو فقط صداي موبايل خانوم رحماني پور مياد و خودشون نيستن

واااااااااي ضحي رو نگو...!!!!!
پاسخ

منم باهاش زياد حكايت داشتم

آره ميز ما هفت نفره بود تو ناهار خوري.

خانوم کلاهدوز: بچه ها شما چرا اين طوري نشستين؟

- چه طوري خانوم؟

- چرا زيادين؟

- نه خانوم اندازه ايم.

- هفت تايين که.

- از اول هفت تا بوديم...

- يکيتون بلند شه...

- خب کجا بره خانوم؟

- بچه ها ميز ها شش نفره اس.

- ولي ما از اولش هفت نفره بوديم...

- بذارين من ليستو بيارم...

پاسخ

و تا خانوم كلاه ليستو بياره يكي غذاشو خورده و رفته .. . . . و من هنوز دنبال يه نمكدونم. . . و هر كي يه آدرس مي ده : رو ميزدومي هاس . . ... بعد از گشتن تمام ميز دومي ها. . .مي گويند غزاله ورداشتش. . .و تو دنبال غزاله . . .و اهالي ميزش مي گويند . . .رو ميز ميرزايي ايناس. . . و توبايد حالا دوباره بگردي دنبال يك نمكدون . . و حالا وقتي مي رسي سر ميز ميرزايي اين ها. . .مي گويند نه ه ه اينجا نيست . .. يعني اين كه بچرخ تا بچرخيم

صبح ها هم جلوي در واي مي سي...

- اه غزال برو اون طرف تو کادري ها ديد ندارم...

- چيو مي خواي ببيني؟

- تو چي رو مي خواي ببيني؟ برو اون ور ديگه....

همه هل مي دن و جمعيت جلوي در يهو مي ريزن بيرون...

خانوم کريمي: بچه ها برين تو...مگه قرارمون نبود قبل کلاس تو کلاس باشيم.

همه مي رن تو کلاس و دو ثانيه بعد:

- اه غزال بازم اومدي تو کادر ها....

پاسخ

و هيچ كس نمي فهمه كه بابا يه فلفل بد بختي هم پشت شما منتظر ه. . .و كلا كادرش شما هاييد


تميشه منم وارد بحث شم؟

بعد زنگ ناهار ميري ميشيني سر ميز ناهار خوري که قرار بوده 6 نفر باشه و ماها 7 نفريم!

با کلي عجله مي دوي تا بتوني جا گير بياري بشيني...بعد دستمال سفيد و تميز ميز رو مشاهده ميکني که پولي دهنشو باهاش پاک مي کنه و ميرزايي کفششو تميز ميکنه...

بعد قيچي به خاطر ماکاروني هاي مدرسه غر غر ميکنه و هدي هم همش ماکاروني مياره....

و وقتي متوليان مياد نمک بگيره سرکارش ميذاريم و ازش مي خوايم پولشو بده..

چه روزگاااري بود..

پاسخ

و من هم اون گوشه موشه ها دنبال نمكدون براي كتلتم سر هر ميز مي رفتم و فرياد مي زدم نمكدون اينجاس؟و هميشه به آخرين ميز مي رسيدم (يعني ميز شما)و امان از اين وقت رفته شده براي نمكدون و تاسف براي اين كه چرا از ميز اخر شرو نكردم. . .و هر بار هم از اولين مي ز شروع مي كردم . . .

مي افتي سرش...

- بده اون لواشکو.. چه قدر مي خوري دارم مي ميرم از گرسنگي....

- برو بخر خب...

- يه ساعت برم تو صف بوفه که چي بشه... بده ديگه...

- بيا اينو نصف کن...

- اونو نصف کني ديگه چيزي ازش باقي نمي مونه....

بعد يهو ضحي مي ياد و در حالي که داره گريه مي کنه مي گه گرسنمه و کل لواشک را با خونسردي مي خوره و هر دو طرف گرسنه مي مونن!

پاسخ

يعد تصميم مي گيري كه هر چه زود تر بري دنبال يه بنده خداي ديگه . . .تا لواشكشو از ش بقاپي. . .ولي تا پاتو تو حياط مي ذاريزنگ مي خوره و مجبور مي شي جهتو عوض كني و. . .پيش به سوي كلاس سوم ب
 <      1   2   3      >