سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کاش که با هم باشیم
 

از دلقک شهرمان خبر داری ؟

که هر شب بعد از اجرای برنامه اش 

فیلم دلقک بازی های خودش را می گذارد

روی مبل راحتی اش می نشیند

لیوانی آب و یخ هم کنارش قرار می دهد .

و همزمان با اوج دلقک بازی هایش

میان صدای مردمانی که می خندند

بلند بلند

گریه می کند

شنیده ام که مرد ها گریه نمی کنند

ولی دلقک ها

عجیب گریه می کنند ... 

وقتی که همه به او می خندند . 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

یا غائب الزمان


[ پنج شنبه 91/3/18 ] [ 11:18 صبح ] [ فلفل ] [ نظرات () ]

"مگر چشمان ساقی بشکند امشب خمارم را"

مگر این آسمان امشب کند زنده کویرم را

مگر تو مرهم این درد و این ماتم شوی خوبم !

مگر من با اگر ها شک کنم امشب یقینم را

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

یا علی


[ چهارشنبه 91/3/17 ] [ 2:56 صبح ] [ فلفل ] [ نظرات () ]

و ناگهان

چه قدر

زود

سیر می شوم

و ناگهان

نگاه تو

چه قدر

زود

پیر می شود

و "ناگهان

چه قدر

زود

دیر

می شود "

 

 

 

 

 

 

 

یا غائب الزمان

 


[ سه شنبه 91/3/16 ] [ 12:37 عصر ] [ فلفل ] [ نظرات () ]

ملالی نیست امام خوبم !

جز دوری شما و نبودتان که هنوز جای زخمش باقی است ...

غیبت اماممان و بی خیالی هر روزه ی ما و هزار بار توبه شکستم های مان ...

و مظلومیت آقا سید علی .... مثل بهشتی .... مثل مطهری .... مثل خیلی هایی که بعد رفتنشان فهمیدیم چه اسطوره ای بودند ....

ملالی نیست امام خوبم !

جز این که

 

 

ملالی هست ...

ملالی هست و ما عجیب تنهاییم ...

 

 

 

 

 

 

 

 

یا غائب الزمان

یا علی مدد


[ یکشنبه 91/3/14 ] [ 8:54 عصر ] [ فلفل ] [ نظرات () ]

کدام دایره عاشق شد لیلا ؟

مگر اصلا دایره ها هم عاشق می شوند

وقتی نه گوشه ای برایشان مانده نه زاویه ای

که به دامنت گیر بدهند ... گیر کنند

بی گوشه .... بی زاویه ... بی تیزی ...

همین طور غلت می خورند در دامنت و همان طور غلت زنان هم می افتند

و تو فقط بلدی که نگاه کنی

حتی دست هایت را هم دراز نمی کنی برای برداشتنشان

دایره ها تقدیرشان

چرخ چرخ خوردن است

هیچ وقت نمی ایستند

مگر این که دستی

مهربانی 

لیلایی بیاید

برشان دارد

و زخم های خسته شان را پاک کند با گوشه ی دامنش

لیلا تو بی رحمی

تو بهتر از هر کسی می دانی من شش گوشه داشتم

شش زاویه

شش تیزی

درست که هر شش گوشه ام به دامنت گیر نکرد 

بقیه ی گوش هایم سر به هوا مانده بودند

بین آسمان دامنت تا زمین

ولی لیلا

تو آن قدر ترسو بودی و بی رحم

که خواستی من همه ام برای تو باشد

قیچی را برداشتی و هر شش گوشه ام را قیچی کردی

حالا من شده ام همان دایره

دایره ای که یک زمان شش گوشه ای عاشق بود

در عجبم حالا که تمام بی گوشه ی  من در دامنت غلت می خورد

زمین می افتد

خاکی می شود

می رود ، می آید

وتو باز نشسته ای روی صندلی ات

و فقط نگاه می کنی مرا که چه سرگردان شده ام در این زمین کروی 

دیگرسری ندارم که در هوا باشد

فقط از روی دامنت غلت می خورم پایین

می افتم درون دره ی زمین

و هیچ وقت نمی ایستم

تا وقتی که دستی

مهربانی

لیلایی مثل تو

من شش گوشه را به یاد بیاورد

و مرا بردارد و زخم های خسته از راهم را

با گوشه ی دامنش پاک کند ...

لیلا بفهم که من

همان شش گوشه ی عاشقم 

فقط کمی آشفته تر ...

کاش از قیچی می پرسیدی

تا مرا به یادت بیاورد

همان شش گوشه ی سربه هوا را

که خودت

که خود بی رحمت

تبدیلش کرد

به یک دایره ی

سرگردان و در به در ....

 

 

 

 

 

 

 

 

 

یا صاحب الزمان ....


[ شنبه 91/3/13 ] [ 3:35 عصر ] [ فلفل ] [ نظرات () ]

انگار کن این صفحه صحنه ی جنگ است .

و این قلم مسلسل ....

امامت گفته سرباز !

امام که امر کند یعنی لازم الاجرا ..... یعنی واجب الاجرا ....

یعنی باید سنگر بگیری پشت خط های آبی کاغذ و قلمت را نشانه بگیری درست روی پیشانی دشمن .

فرمانده نگاه می کند . لبخند می زند . تو عشق می کنی .

باید جنگید . باید خط خط به پیشروی کرد .

معشوق باید فرمانده باشد سرباز . آرایه ها صف بکشند یکی یکی دست هایش را ببوسند و بروند خط مقدم .

باید آرایه هایت را منظم بچینی درون تیربار و شروع کنی به جنگیدن .

در آخر هم ... وقتی قلمت جوهرش قرمز شد . بوی خون داد و حس کردی که فرمانده از تو راضی است .

آن موقع قلم را قربانی  کردن که هیچ ، جان را قربانی می کنی برایش .

قلم باید از همین ابتدا رسم جانبازی را بلد باشد . باید بداند این کانال کوچک شهادت کجاست .

باید روان باشد . باید نشانه گیری اش خوب باشد . باید نهراسد . باید برای خود خود خود فرمانده باشد .

با یالله شروع کند و با یافرمانده تمام .

دیگر روزگار روزگار تفنگ و توپ نیست . روزگار روزگار قلم است .

باید با قلم بزنی در دهان هر کس که کارو بارش شده است توهین . شده است اهانت . شده است استهزاء .

باید با قلم نشانه بروی در قلب سیاه منافقانی که تشخیصشان کمی جوهر بصیرت می خواهد .

باید تمام قدرت مشتت را جمع کنی در همین قلم و شعار بدهی علیه هر چه غیر فرمانده است .

فرصت کم است سرباز . می گویند ظهور امام عشق نزدیک است . می گویند سرباز ندارد که نمی اید .

کمی خجالت بکش . تو نشسته ای اینجا. قلمت در دست خشکیده که چه ؟ نشسته ای اینجا کسی منتظر است و برای سرباز ؟

نگذار بفهمند امام توست . نگذار بدانند که پیشوای تو ، تنهاست . نگذار صدای عجل لولیک الفرج را بشنوند از دهانت . 

تو که هیچ کاری نکردی . تو که هیچ جانبازی نه قلم بازی هم نکردی برای امامت . تو که مدعی تر از همیشه نشسته ای پشت این صفحه های مجازی و فقط نگاه می کنی .

نگذار بدانند که امام توست که تنها مانده . که فرمانده هست ولی سرباز ندارد . نگذار مسلسل خالی در دستت را ببینند .

اگر تا به امروز فقط نشستی و نگاه کردی . اگر تا به امروز فقط قلم فرسایی کردی و وقت بقیه را گرفتی .

دیگر جای وقت تلف کردن نیست . دیگر سرت را باید از برف بیاوری بیرون . دیگر کمی باید سربازی کنی .

از این به بعد ... این صفحه ، صحنه ی جنگ است و تو سرباز صفر . از صفر شروع کن ....

از صفر هم می شود به بی نهایت منتهی شد ....

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پینوشت : از همین الان همه ی پست های این وبلاگ تقدیم شد به امام عشق ....

چه پست های گذشته ...

چه پست های آینده ....

باید از همین جا شروع کرد ....

امامم منتظر است ....

و من ...

پینوشت 2 : متن های ادبی می شود تمرین نظامی ....

و متن های جهادی می شود .... جنگ ... می شود سربازی ....

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

یا مهدی ...


[ جمعه 91/3/12 ] [ 1:34 عصر ] [ فلفل ] [ ]

بیمار بمان ای دل و بیمار بمان عشق!

درمان تو در راه که بیزار بمان عشق!

بیزار ز هر مرهم و هر مستی و هر شور

بالین که حرام است تو بیدار بمان عشق!

شب ها به تمنای وصال است وگرنه

خورشید فراری است تو بر کار بمان عشق !

امروز که منصور دگر سر به تنش نیست

الحق که تویی ، تو به سر دار بمان عشق !

محبوب همین جاست ، دلش با دگران نیست

آرام بگیر ای دل و وادار بمان عشق !

ای ذکر لبم ، شور دلم ، نور دو چشمم

تنها تو بمان ، باز تو بی یار بمان عشق !

سوگند به این خانه که یک روز ستون داشت 

سنگی شکننده است  ، تو آوار بمان عشق !

ما در خم یک کوچه و سرگرم شروعیم

سرگرم نمان رد شو و عطار بمان عشق !

 

 

 

 

 

 

یا صاحب الزمان ....

 

 


[ سه شنبه 91/3/9 ] [ 8:22 عصر ] [ فلفل ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 28
بازدید دیروز: 35
کل بازدیدها: 387538