سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کاش که با هم باشیم
 

مثل همیشه . 

مثل همه ی وقت هایی که آخر مراسم یادمان می آید دعای فرج بگذاریم . مثل همه ی وقت هایی که آخرین دعا را دعا برای فرج شما قرار می دهیم . 

مثل هر غروب جمعه که ساعت انتظارمان شروع می کند به زنگ زدن . می خواهم در این ساعت های آخر که همه کارمان را کرده ایم . 

لباس های نومان را خریده ایم . هفت سینمان را چیده ایم . آجیلمان را کنار تلویزیون خورده ایم . 

حالا این ساعت های آخر سال نود و یک ، نه برای ظهور شما آقا ، نه بر اساس یک عادت نانوشته مثل همه ی کارهای دیگرمان ؛ فقط به خاطر دلمان و به خاطر دل شما دعا کنیم . 

دعا کنیم که خوب شویم . که حالمان خوب تر از امسال شود . که سرمان را نکنیم در برف و بزرگ ترین دغدغه مان قیمت پراید و پسته باشد . 

خواستم که دعا کنم به حال خودمان . به حال خراب به ظاهر خوبمان . که ما مردمان بدی نیستیم و نبوده ایم . که ما به وقتش خوب درخشیده ایم .

اگر چه بعضی وقت ها بینمان فاصله افتاد و مثل بچه ها به جان هم افتادیم .

اگر چه بعضی جاهل شدند و در جهالتشان خوب پا فشاری کردند . اگر چه خوب های عالم مثل همه ی تاریخ مظلوم تر و پیر تر شدند .

اما آقای خوب مهربان منتظر من !

این دفعه دعا می کنم نه برای تعجیل در ظهور شما بلکه برای تحویل دل های خودمان . برای اینکه کمی بزرگ شویم . برای اینکه روحمان را به اندازه ی ظهور تو بزرگ کنیم .

برای خوب شدن ما و بعد ظهور تو . برای ظهور تو و بعد جان دادن ما . امسال که می آید اگر دعای فرجی خواندیم کمی هم برای خودمان دعا کنیم .

که شایسته شویم . که خوب شویم . به همین سادگی ...

چیز های بزرگ را باید ساده گفت .

که خوب شویم .

آن قدر خوب که اگر دعایی برای ظهورت کردیم همین امسال ، در یکی از روزهای بهار یا تابستان، مستجاب شود ... 

شما بیایید ... 

و به زندگی تمام کسانی که می خواهند شما را برایمان افسانه کنند پایان بدهید . 

امام عزیز من ! امام عزیز ما !

امسال برای ما بیشتر دعا کنید . که ما عزم کرده ایم که در یکی از روزهای بهار یا تابستان چه امسال و چه سال های بعد ــ گرچه نزدیک ــ ببینیمتان . 

و بهتان عید را تبریک بگوییم . 

یک عید واقعی را . یک عید خیلی خیلی واقعی که تا به حال در هیچ نوروزی تجربه نکرده ایم . 

شما می آیید . اگر ما کمی خوب شویم .

شایدی نیست . کاش هم نباید گفت . بالاخره می بینیمتان و برایتان قصه ی هزار و یک شب انتظار را می گوییم و می گرییم .... 

ما یادمان نرفته که منتظریم ... 

امسال خوب می شویم تا زود بیایی ... 

 

 

 

 

esaxrbv8fg3lb7dlsaib.jpg

 

 

 

 

 

یا صاحب العصر و الزمان 

 

 


[ چهارشنبه 91/12/30 ] [ 1:55 صبح ] [ فلفل ] [ نظرات () ]

لیلا جان !

خواستم فقط بگویم 

وقتی سبزه سبز می کردی 

وقتی دانه دانه ی سبزه ها را ناز می کردی 

وقتی قربان صدقه ی سبزیشان می رفتی و شکر خدا می کردی 

به یاد دختر عاشق کوچکت هم باش 

به یاد تمام وقت هایی که

با بغض 

دلش عجیب تو را می خواست 

و تو 

ــ بهار به جا مانده اش ــ

با آن لبخند همیشگی 

به فکر بهار نازنینت بودی 

سبزه سبز می کردی 

سیب را می بوییدی و عاشقانه داخل هفت سین می گذاشتی 

و حافظ می خواندی ... 

به یاد دختر غمناکت هم باش 

که چند سال است با پاییز می جنگد.

لیلا جان خبری نیست 

فقط  منم با همان چهره ی نحیف و زرد و تب دار 

و بهاری که دارد به خاطر تو می آید ... 

همین نازنین من 

فقط همین ... 

 

 

 

 

 

 

یا زهرا ... 


[ دوشنبه 91/12/28 ] [ 11:3 عصر ] [ فلفل ] [ نظرات () ]

می دانی اگر گریه کنی تبت بیشتر می شود . 

می دانی اگر گریه کنی چشمانت بیشتر از حالا باد می کند . 

می دانی اگر گریه کنی قیافه ات زشت می شود . 

می دانی اگر گریه کنی تنها تر می شوی . 

می دانی اگر گریه کنی مادر بیشتر غصه می خورد . 

می دانی اگر گریه کنی کاغذ سفید روبه رویت خیس می شود و جوهر مشکی خودکار پخش .

می دانی اگر گریه کنی اشک هایت می ریزند روی کیبورد و کیبورد می سوزد . 

می دانی اگر گریه کنی تا صبح از سردرد خوابت نمی برد . 

می دانی اگر گریه کنی لکه های قرمز قرمز روی صورتت ظاهر می شود و همه می فهمند تو گریه کرده ای .

می دانی اما 

تا به خانه می رسی 

با چادر و روسری خودت را روی تخت پرت می کنی و بلند بلند گریه می کنی ... 

بلند بلند 

در تنهایی ای که انگار سهم بشر بوده از ازل 

گریه می کنی . 

غصه هایت هم ازلی می شوند . 

غصه های دیرینه ات مثل یک زخم چرک سر باز می کنند . 

صدا ها از سرت بالا می روند . غم را یک دفعه با چشمانت بالا می آوری . پهلویت درد می گیرد . 

دوباره بالا می آوری . شور و خیس . سرت تیر می کشد . 

حالا به نقطه ای رسیده ای که می گفت مسلمان باشد یا مسیحی ... زرتشتی باشد یا بودایی . لاییک هم حتی اگر باشد 

اگر وسط یک دریا در حال غرق شدن باشد هم یک نفر را صدا می زند . ترس هجوم می آورد به قلبش و او مثل کودکی می پرد بغل یک نفر .  

تویی و دریایی سهمگین از افکار و اتفاقات بد . تویی و یک کشتی در حال غرق شدن . تویی و تنهایی و ناامیدی از هر چه به آن امید داشتی . 

تویی و نقطه ای که حتی عشق هم آرامت نمی کند . و حالا در واپسین لحظات زندگی ات در حالی که هیچ چیز را برای چنگ زدن به آن پیدا نمی کنی . 

با چشمانی پر از شرمندگی به یک نفر متوسل می شوی . متمسک می شوی . فقط یک نفر را صدا می زنی . 

اولین امیدت را در آخرین لحظات به یاد می آوری . به یاد می آوری و دیگر هیچ چیز را به یاد نمی آوری . 

 می رسی به نقطه ی پایان . آن جا که بقیه اش را میسپری به همان که تو را از ابتدا نوشت . از ابتدا خواند . از ابتدا خواست که تو قصیده ای بلند به دنیا بیایی و غزل از این دنیا بروی ... 

غزل از این دنیا بروی ، عاشق، تنها ، خیس و پر از حرف هایی که هرگز کسی نفهمید ... هرگز ... 

 

 

 

 

 

 

 

 

یا زینب 

 


[ چهارشنبه 91/12/23 ] [ 10:21 عصر ] [ فلفل ] [ نظرات () ]

بیت بیت چشمان خیس مرا لیلا جان !

اگر  هر شب میان یکی از غزل های حافظت هم می خواندی 

الان 

برای خودت عاشقی شده بودی  

ولی حیف ... 

حیف که تو ، من نیستی و 

من بی تو نیستم ...

این شاعرانه را می فهمی ؟ 

 

 

 

 

 

 

 

یا زهرا


[ دوشنبه 91/12/21 ] [ 8:53 عصر ] [ فلفل ] [ نظرات () ]

برای آقای مسجدیان نوشتم:

ما راه شما و دوستان شهیدتان را ادامه خواهیم داد 

ما نسل چهارم 

جنگ ندیده 

رزمنده شده ایم .... 

 

بعد ، حرف هایمان در آن کوپه ی تاریخی در قطار برگشت یادم آمد و اینکه پولی می گفت فلفل ما الان مرخصی بودیم 

و باید برگردیم  تهران  و دوباره بجنگیم و غر زدن های من که می خواهم بیشتر مرخصی باشم ...

خواستم بگویم اگر تا سال پیش جنوب رفیتم و آمدیم و بهمان خوش گذشت و نزدیک تحویل سال احوالمان متحول شد و قلب هایمان منقلب 

امسال 

که به احتمال زیاد سال آخر اردوی دانش آموزی جنوب بود 

اتفاق های دیگری هم برای دلمان افتاد 

( وخدا می داند که در همه ی این اتفاق ها هر سال سری است )

امسال علاوه بر اینکه حالمان خوب شد . 

علاوه بر اینکه دل گرفته مان آرام شد . 

علاوه بر اینکه باز یادمان آمد جایی در این دنیا هست که می شود در سکوت به آن جا پناه برد و تنها بود و خلوت کرد . 

امسال ناگفته و ننوشته 

عهد کردیم که تا آخر آخرش بایستیم و می ایستیم . 

تا آخرش یعنی تا .... 

امسال رفتیم نفس به نفس شهدا 

و بهشان گفتیم که خیالشان تخت باشد از نسل چهارم ...

نسل چهارمی که نه انقلاب را دید نه امامش را . 

نسل چهارمی که تا به یاد دارم از پشت شیشه ی تلویزیون صورت امام را می بوسید . 

رفتیم و عهد بستیم و گفتیم که ما دختران شماییم . 

رگ غیرتمان به جوش می آید اگر کسی بخواهد چپ چپ به انقلابمان نگاه کند . 

رفتیم و نشستیم و با هم حرف زدیم و از خودمان مطمئنشان کردیم . 

گفتیم ما اگر چه جنگی ندیدیم 

اگر چه تا به حال حتی یک بار هم زیر موشک باران نبوده ایم 

اما

هر چه هست 

( که خدا می داند چیست )

ما از همان جنسیم . 

امسال اتفاق های خوبی به عنوان حسن ختام برایمان افتاد .

اتفاق هایی که شاید در هیچ دبیرستانی و در هیچ دانشگاهی برایمان نمی افتاد . 

و من آماده تر و مصمم تر از قبل 

شروع خواهم کرد .

مرخصی یک هفته ای ما با تمام اتفاقات شیرینش تمام شد 

و من بعد از این مریضی سه روزه 

حالا که بهبود یافته ام 

کمر بسته ام که تا آخرش بروم ... 

 

ما همانیم 

همانیم که باید می بودیم ... 

 

 

و السلام ... 

 

 

 

 

 

 

یا علی 

 

 


[ دوشنبه 91/12/14 ] [ 8:0 عصر ] [ فلفل ] [ نظرات () ]

و جنوب تنها آرامشگاه دل های انقضا گذشته نیست . 

جنوب گلستانی است که تو درونش آتش می گیری و دوباره ساخته می شوی . 

جنوب منطق عشق به آسمانی است که دستت به آن می رسد . 

جنوب استعاره ایست از کربلایی نزدیک تر از کربلای واقعی . 

و شهدا ... 

همان زندگی هایی هستند که ما در شهر دنبالش می دویم و نمی رسیم . 

و شهدا 

خود آن حقیقتی هستند که ما سعی می کنیم با هزار ترفند به آن برسیم . 

و شهدا مهربانند . 

و شهدا به روی خاکی ات لبخند می زنند .

دست می کشند روی سرت . 

می گویند اشکالی ندارد . عاشق که خسته نمی شود . 

ما را ببین ! 

نزدیک تر از نزدیک می شوند . 

و سفر جنوب 

هجرت کوتاهی است از شهری که در آن زندگی کرده ای 

و یادآوری اصیل ترین و ناب ترین اصول زندگی است ... 

حالا با دلی تنگ برایشان 

می روم . 

 می روم و کاش هیچ وقت برنگردم ... 

در دلم هزار کرم ابریشم دارند سر از پیله در می آرند .... 

آرام آرامم 

 

 

 

همین و خیلی چیزهای دیگر ... 

 

 

 

54

 

 

 

یا زهرا 

 

 


[ جمعه 91/12/4 ] [ 1:14 عصر ] [ فلفل ] [ نظرات () ]


.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 7
بازدید دیروز: 63
کل بازدیدها: 387482