مي دوني چيه؟
احساس مي کنم حال و حوصله ي مدرسه جديد رو ندارم!
واقعا ندارم!
اين روزا کلاس ما(اول ب دبيرستان روشنگر شهرک غرب) تبديل شده به جنگلي تمام عيار!
کلاس الف هم همين طوريه! يه نفر اسم فاميل بازي مي کنه يکي ديگه دست بازي مي کنه اون يکي جدول ايکس او ميزشون رو پر کرده! و انواع مسخره بازي ها دسته جمعي!
اين قدر شلوغ پلوغه که خودمون هم به خودمون مي گيم ساکت باشيم! مي زنيم تو سر و کله ي همديگه صدا به صدا نمي رسه!
و از همه جالب تر اينه که ديگه مشاورمون چيزي بهمون نمي گه اول سال که خيلي ساکت تر از الان بوديم مي اومد کلي سخنراني مي کرد ولي الان کلا توجه نمي کنه!
روش مدرسه ي ما همينه! وقتي مساله اي خيلي حاد مي شه کلا سعي مي کنه ثابت کنه وجود نداره و ناديده اش بگيره!
سلام فلفلم...
اشکال نداره... اين روزا کم نياوردن آسون نيست!
ايشالا همه چي بهتر بشود!
دختررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر
بي ادب
چرا خدا حافظي نكردي
اول.
فلفل بي معرفت شدي...
ميدوني گاهي اوقات بهت حسوديم ميشه..تو بالاخره کنار اومدي اما اگه من سال بعد بيام اونجا....فکر کنم کم که چه عرض کنم جا بزنم!
وااااي فاطمه ي من...