خيلي خيلي متنت قشنگ بود.
خيلي خيلي حقيقت داشت.
خيلي خيلي هوا گرمه
خيلي خيلي دلتنگتم فامي.
خيلي خيلي دلم واسه كنكوري ها ميسوزه
خيلي خيلي دنياي مكانيكي حالمو بهم ميزنه
خيلي خيلي بيكارم
خيلي خيلي با محمد علي شاخ تو شاخم
خيلي خيلي خوشبختم
خيلي خيلي همه چيز آرومه
خيلي خيلي دوستت دارم
خيلي خيلي يا زهرا
اين شعره خيلي خوشگله فلفل...!
ياد پرورشگاه مي افتم...!
در مجالي که برايم باقيست باز همراه شما مدرسه اي مي سازيمکه در آن همواره اول صبح به زباني ساده مهر تدريس کنند و بگويند خدا خالق زيبايي و سراينده ي عشق آفريننده ماست مهربانيست که ما را به نکويي دانايي زيبايي و به خود مي خواند جنتي دارد نزديک ، زيبا و بزرگدوزخي دارد – به گمانم -کوچک و بعيد در پي سودايي ست که ببخشد ما را و بفهماندمانترس ما بيرون از دايره رحمت اوست
در مجالي که برايم باقيستباز همراه شما مدرسه اي مي سازيم که خرد را با عشق علم را با احساس و رياضي را با شعر دين را با عرفان همه را با تشويق تدريس کنند لاي انگشت کسي قلمي نگذارند و نخوانند کسي را حيوان و نگويند کسي را کودن و معلم هر روز روح را حاضر و غايب بکندو به جز از ايمانش هيچ کس چيزي را حفظ نبايد بکند مغز ها پر نشود چون انبار قلب خالي نشود از احساس درس هايي بدهند که به جاي مغز ، دل ها را تسخير کند از کتاب تاريخ جنگ را بردارند در کلاس انشا هر کسي حرف دلش را بزندغير ممکن را از خاطره ها محو کنند تا ، کسي بعد از اين باز همواره نگويد:"هرگز"و به آساني هم رنگ جماعت نشود زنگ نقاشي تکرار شود رنگ را در پاييز تعليم دهند قطره را در بارانموج را در ساحل زندگي را در رفتن و برگشتن از قله کوه و عبادت را در خلقت خلقکار را در کندو و طبيعت را در جنگل و دشت مشق شب اين باشد که شبي چندين بار همه تکرار کنيم :عدلآزاديقانونشاديامتحاني بشود که بسنجد ما را تا بفهمند چقدر عاشق و آگه و آدم شده ايمدر مجالي که برايم باقيست باز همراه شما مدرسه اي مي سازيمکه در آن آخر وقت به زباني ساده شعر تدريس کنند و بگويند که تا فردا صبح خالق عشق نگهدار شما
اين خاله معين خيلي باحاله...!
نمي دونم چطوري بيان كنم ولي خيــــــــلي باحاله...!
فقط خواستم بگم هنوز قهرم.........
وتا ابد ادامه خواهد يافت.......
تو باعث شدي خاله معين بيفته تو دهن همه ي بچه ها.....
من هم به جاي فلفل بهت مي گم شيربرنج تا حالت جا بياد......
ما فلفل و فلافل رو خييييييييلي دوست داريم
اگه الان اينجا بود مي خورديمش!!!!!!!!!!!!
ب نام خداي غم . . .
بگو يا ربچه بد گفتم؟، چه بد كردم؟كه نزدت خويشتن را ديو و دد كردمبه جز عشقي كه دردش را به من داديبه من يا رب چه بخشيدي كه رد كردم؟فقط در عاشقي يا رب، مدد گفتم ، شدم عاشق، تمناي مدد كردمشب مستي اگر يك توبه بشكستمسحر تكرار توبه، صد به صد كردمبه سيلابم كشاندي، زير و بم ديدمتحمل در عذاب جذر و مد كردمبرايم آتش دوزخ، فرستاديبرايت لاله ها را در سبد كردمگرفتي جامه فخر مرا از منصبورانه كُله را از نمد كردمنشانم ده اگر يك مور آزردماگر يك دانه گندم را لگد كردممرا يا رب نمي خواهي،گناه از تو ،اگر نفرين به اين دنياي بد كردمبه حرفم گوش كن يا رب ،به دردم گوش كن يارباگر بيهوده مي گويم،مرا خاموش كن يا رب
عارفه جون از اون حرف من ناراحت شدي عزيزم؟؟؟ اگه ناراحت شدي بخشيد ببخشيد ببخشيد ببخشيد ببخشيد . . .
به پرورشگاه هم فكر كنيم...!
به روزي كه هيچ كس حق نداشته باشه روياهاي ما رو مسخره كنه! هيچ كدوم از آدم بزرگا حق ندارن به ما بخندن...! هيچ كدومشون...!
به پرورشگاه فكر كن...!
به معلم ادبيات كه تو باشي. به عاري كه معلم ديني باشه. به من كه مدير باشم(البته ممكنه خانوم بيده مدير باشه!)
چه قدر دلم واسه كلاس حرفه تنگ شد...!
اعصابم از دست خودم خرد شد...!
مي رم گريه كنم...!
هي مي خوام ناراحت نباشم ولي نمي شه..!
با اجازه فلفل من...!
مي تونيم به ميني پولي و هديوم و ميني عاري فا و فيل فيل هم فكر كنيم...!
بالاخره اونا يه آينده خيلي دورن! زماني كه ديگه دبيرستان هم تموم شده...!
چه قدر دوووووووووور.....!
عاشق فانيات هاي كوثر شدم...!
ما هنوز هم خوش بختيم!
آره...!
دارم به اين فكر مي كنم كه ما هنوز هم خوشبختيم...!