• وبلاگ : كاش كه با هم باشيم
  • يادداشت : حقيقتي مجازي . . . .
  • نظرات : 0 خصوصي ، 15 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + خاله معين 

    از داستانهايي که آخرشون شخصيت اول داستان ميميره و تو دل آدم تبديل به قهرمان ميشه خيلي خوشم مياد.....خيييييييييييييييييلي!!!!!!

    عوضش از داستانهايي که شخصيت اصلياش به همه چي ميرسنو تا آخر عمر به خوبي و خوشي زندگي ميکنن متنفرم...........

    به خاطر همينه که کتاب من او رو به خاطر آخرش دوست دارم و از کتاب هري پاتر به خاطر آخرش متنفرم..البته حالا اين دوتا کتاب چه ربطي به هم داره نميدونم.......

    منظور اصلي شما رو هم فهميديم از اين پستتون....ولي جسارت نباشه من دوست دارم دختر کبريت فروش بميره تا اينکه بخواد داستان به خوبي و خوشي تموم بشه!!!!!.....

    پاسخ

    داستان من خوب و خوشي نداشت . . . . دخترك كبريت فروش مي ميرد اما قشنگ مي ميرد . او مشعل را پيدا مي كند و بعد مي ميرد نه اين كه كبريت هاي سوخته كنارش ريخته باشد . اين طور هم خواننده اي كه شما باشيد لذت مرگ سرافرازانه ي يك قهرمان را مي چشيد و هم دخترك كبريت فروش با عشق و امييييييييد مرده است . . . . .. اين طور بهتر نيست خالجو جان ؟