واه واه واه.....
بچه ي نيم وجبي چه عمه عمه اي راه انداخته......
اين روزا مردم ديگه خاله ميخوان چي کار...همان عمه تو را بس.....
حالا که اينطوري شد منم ميرم خاله ي چنگال ميشم!(اين تهديدي است که هميشه به خواهر زاده واقعي ميکنم!)
_: چنگال جان.....بيا عزيزم....بيا خاله جون....من ديگه خاله ي توام!
قربون همون عمه ي گلت برو.......
من ميام اين ورا....ولي نظر ندادم!
نه که عمه خانومتون همش تو خونه نشسته و به تو نظر ميده.....لابد منم که هي ميرم اين ور و اون به گشت وگذار.......
ايششششش
واه واه واه.........
...عمه و برادر زاده چه دل و قلوه اي رد و بدل ميکنن........
ايششششششششش!!!!!
ميرباقري ميگفت قهرمان اصلي سريال من يه زنه....
زن مختار........
مرگش محشر بود........محشر.........
کل اين قسمت معرکه بود.....معرکه!