سلام کوچولو.
يه روزي. دلم مي خواست يه قطاري به طور کل از قفس زمان و مکان بيرون بياد و من براي هميشه در فضايي لامکان و لازمان گير کنم!
قطاره اومد رسيد به مقصد.
من هم پياده شدم.
زنده هم بودم. حتي نمردم! فک کن؟
الان گفتي قطار ياد اون افتادم.
و ياد اين افتادم که قطار اصلا براي من نماد اين چيزايي نيست که گفتي....