خب بايد با تعصب فراوان عرض کنم من يک معلم متعصبم که به شدت از کارم دفاع مي کنم و دوسش دارم . . . . . اگه خيلي کم پيدا مي شن که درکشون کنن . . . . . اگه مدرسه هميشه اعصاب خورد کنه . . . . . اگه بيشترشون شعار مي دن و حرفاي خشک مي زنن . . . . اگه با ما حرف نمي زنن . . .. و اگه ما تباه شديم و زده شديم از مدرسه و خيلي از معلمايي که واقعا عاشق نبودن . . . . تو . . . . بله . . . . خود تو . . . . يه کاري کن دانش آموزا و بچه هاي بعد از تو . . . اوانيي که دارن تازه طعم دبستانو مي چشن . . . .يه کاري کن ديگه مدرسه براي اونا اين طوري نباشه . . . برو معلم شو و تمام کارهايي رو که معلما از ما دريغ کردن رو انجام بده . . . اون وقت مي بيني شهريور سال هاي بعد بچه هاي مدرسه اي به جاي دلهره تو دلشون عشق دارن . . . . روزشماري مي کنن براي ديدن دوستاشون و البته معلماشون . . . . معلماشون يعين من . . . .يعني تو . . . .يعني همه ي اون هايي که يه روزي به فکر انتقام بودن . . . . و يه روزي به فکر بچه هاي بعد . . . . من مي خوام برم . . . . با صلابت معلم شم . . . . و تمام بچه هاي مدرسه رو عين خودم عاشق کنم . . . . باشد تا روزي فرا برسد که همه ي بچه ها دم دم هاي شهريور براي رفتن به مدرسه روز شماري کنند . . . برو حالشو ببر با اين سخنراني اي که برات کردم آنابنا