من واكسن زدم فيلفيلك...!
عجب چيز مضحكي بود! يه ساعت هلك و هلك بلند شو برو درمانگاه با كلي دلهره كه واكسنشون اين باشه!
مسخره بود!
لااقل يه دردي...گريه اي...چيزي...
هيچي...!
عزيز دل ، اگه خسته اي يه طرح داستان بريز و بنويسش . مثل همون آقا رفتگر عاشقه ... يا اون دختره كه باباش مي خواست تركش كنه (همون كه كلاس اول برامون خوندي ، سر زنگ انشا )اين جوري خستگيت هم درميره جگرجان !
من در اين کلبه خوشم، تو در ان اوج که هستي خوش باش، من به عشق تو خوشم، تو به عشق هر که هستي خوش باش
اي خدا فلفل جان دست رو دلم نذار كه دلم بسي خون است!