• وبلاگ : كاش كه با هم باشيم
  • يادداشت : تجربه
  • نظرات : 4 خصوصي ، 41 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + ن.گ. 
    اون جوري که معصمومه مي‌گفت درباره‌ي اون مغازه‌هه...
    فک کن يه کيف شبيه اون جامداديه که من از شيراز خريده‌بودم عيد پارسال!
    فک کنم اون جورياست...
    بعد معصومه مي‌گفت پارسال مي‌خواسته واسه تولدم از اونا بخره شوهرش گفته از کجا معلوم اينو دوست داشته باشه!
    اصلا ما خير نديديم از شوهر خواهر!
    پاسخ

    واااااي الهي بميرم . . . . اگه شوهر خواهرت مي ذاشت الان كلي با كيفه كيف مي كرديم نجي . . . . . بيا بريم . . . . جان فلفل . . . . . من كيف مي خوام . . . . .