ذکر مصيبت مي کني خواهر؟؟
تازه اشکم بند آمده
اگر نيايش نيايد چه؟؟؟؟
آخخخخخخخخخخخخ . . . فکرش هم دلم را مي لرزاند . . .
نمي دانم!
معلوم نيست
کاش که بيايد
کاش
داشتم فکر مي کردم که چه خوب شد ما خواهر شديم
شانس آورديم
وگرنه
من و
بي مادري و بي مادربزرگي و دوام؟؟
بعيد بود!
سرشت غم به دامن . . .
براي من . . . آ ه
کاش که باهم باشيم!
قلمم بند آمده . . .
حالم
ب د
است
مي خواهم مثل اصحاب کهف، چندصد سالي بخوابم . . .
وقتي که بيدار مي شوم همه چيز تمام شده باشد!!
بايد بخوابم
بايد بميرم!