• وبلاگ : كاش كه با هم باشيم
  • يادداشت : فاتح ...
  • نظرات : 24 خصوصي ، 55 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + خاله خانوم 

    خطابم به شماست....

    شمايي که دل ما را سياه ميبيني...

    ميخواستم سوالي ازت بپرسم....

    از کجا معلوم وقتي همسن ما شدي ، مثل ما نشدي؟ همه از اول بد نبودند....روزگار خرابشان کرد...هرکي هم بيشتر مدعي بود، آخر کار وضعش از همه بدتر بود...

    ميداني چرا ميخنديم؟ ميخواهيم خير سرمان به شما رو حيه بدهيم....شايد هم آن ته ته هاي دلمان ياد دوران خوش نوجواني ميفتيم، آن وقتها که بزرگترين مشکل زندگيمان امتحانات خرداد بود....!

    خطابم به شماست....

    شمايي که روزگار اينقدر لوس بارتان آورده که ديگر تاب تحمل صداي کفش را هم نداريد....لابد معلمهاي بدبخت بايد روي دستانشان راه بروند که مبادا يک موقع اين نوگلان باغ دانش حواسشان پرت نشود و در امتحان فوق دکترا يشان با مشکل موجه نشوند....

    ميخواهيد ما بنشينيم و شما جواب ها را بگوييد و ما برايتان بنويسيم؟

    مبادا که ترک بردارد، چيني نازک پوست دستتان!

    شمايي که توقع داري طبق بچينند و شما را طبق طبق از اين ور به آن ور ببرند.....امر ديگري نداريد؟(چه رويي والا داري تو ديگه!)

    ميدانيد چيست؟آخر ما که مثل شما درس نخوانديم، لابد ما امتحان نداده ايم، يا شايد ما از کره ماه آمده ايم! فکر ميکني ما خيلي عاشق اين هستيم که يک ساعت تمام روي پا بايستيم و قيافه هاي کج و کوله و کمر هاي قوز کرده شما را تماشا کنيم؟ نه، يعني ما اينقدر بي کار و علافيم؟

    هه

    خطابم به شماست...

    شمايي که خيلي ادعايت مي شود!

    شمايي که خيلي دور برداشته اي!

    نوبت شما هم ميشود................

    شما هنوز هم شماييد، حتي اگر ما ديگر شما نباشيم!

    پاسخ

    اولا : کي گفت شما خودتو جزو اين دسته از افراد حساب کنيد؟ ..... دوما ....... مخاطب من شما بود نه شما ...... شمايي که من مي گم يک نفر نيست اما همه هم نيست ......من اگر همسن شما شوم ..... واگر معلم شوم ..... و اگر مثل شما شوم ...... مثل او نمي شوم خاله ........ شما با او فرق داريد بيخودکي خودتان را با او حساب نکنيد ....... خاله اي که من مي شناسم لبخندش خاطره بازي است و روحيه دادن ..... لبخند خاله من با تمام لبخند هاي موذيانه فرق دارد ....... خاله من حداقل دوران نوجواني اش را به ياد دارد اما در چشم هاي شما هايي که مي گويم از دوران نوجواني شان فقط بيست هاشان را ياد دارند و اينکه باباشان اصلا به هيچ وجه نمي گذاشت در مدرسه غيبت داشته باشند ........ خاله ي من با اين که معلم است ..... با اين که مراقب هم مي شود به ناچار چون بي کارو علاف نيست ...... چون دلش مي سوزد براي کمر هاي قوز کرده ي دانش آموزانش ........ خاله من شما بود همان طور که هنوز هم هست ...... و اما شمايي که مي گويم که ديگر لايق شما نيست ........... اگر مي خندد .... لبخندش تلخ و استرس آور است ....... انتقام جويانه است ......... با پاهايش راه مي رود ...... اما از بين کفش هاي جا کفشي شان آن که پاشنه بلند است .... آن که تق تق صدا مي کند ...... آن که صدايش روي اعصاب است را انتخاب مي کند ........ نه آن معمولي را ...... نه آن که هميشه سر کلاس مي پوشيد ....... شمايي که مخاطب حرف هاي من است خالجوجان ........ ديگر قابل احترام نيست .......... معلم مي آموزد ...... آزار نمي دهد ....... روح و روان آدم ها را به بازي نمي گيرد ........... معلم ...... حرمت دارد ..... شخصيت دارد ........ فداکار است .......... گذشت دارد ........... لبخند مي زند طوري که عاشقش مي شوي ............... معلم شماست ...... شما مي ماند ............ اگر از سر ناراحتي هم فرياد بزند به جان مي خري چون محترم است ...... عزيز است ...... عزيز است ............. مخاطب پست من هرگز خاله! عزيز نبوده ......... هرگز ....... عزت نداشته بلکه منت گذاشته .......... و من ...... من پر مدعا هم نمي توانم حرف هايم را ثابت کنم ...... تا وقتي که عمل کنم ............... عمل که کردم ......... انجامش که دادم .............. بعد ثابت هم مي شود ........ نوشته هم مي شود ............ و براي بار صدم ........ خاله اي که من مي شناسم ............ معلم است ......... از در دوستي وارد مي شود ......... ياد مي دهد ........ مي گذرد ............ عصباني مي شود .......... عزيز مي ماند ....... عزيز مي ماند ...... و هميشه شماست ....... حتي اگر بشود يکي از دوستان صميمي آدم ......... حتي ... حتي ..... شما با شمايي که ديگر شما نيست فرق داشتيد و داريد ....... همين