• وبلاگ : كاش كه با هم باشيم
  • يادداشت : فاتح ...
  • نظرات : 24 خصوصي ، 55 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4      
     
    + بزمجه 
    کاش مي‌گفتيد مادربزرگ بزمجه‌اي
    کاش مي‌گفتيد ننه
    پاسخ

    ما دروغ گو نيستيم ...... اگر دروغ بگوييم مامان در دهنمان فلفل مي ريزد ...... يعني من را ؟! ..... ها ها ها .....
    + بزمجه 
    مي‌گم اصلا چه‌طوره به جاي نجي، مجي صدام کني؟
    مجي لجي
    پاسخ

    نخيرم نجي قشنگ تر است ....... مگه جادوگريست ..... ييهو بگو اجي مجي لا ترجي صدايت کنيم ديگر ...... نمي شود که ....... ديدم که مي گم .....
    + بزمجه 
    خب خودت يادم انداختي فلي
    چه کنم
    يادم نمي‌ره ديگه
    تو و خواهرت البته
    پاسخ

    خب من اون موقع عصباني بودم ..... بعدشم که ..... من که نگفتم يا خواهر م....... نگفتيم مادر بزرگ خيلي بزمجه اي ........ وگرنه که اگر مي گفتيم مادر پدرمان را در مي آورد ...... والا ....... ما فقط گريه کرديم ..... زاري کرديم ...... گفتيم مادر بزرگ ...... ما خيلي دلمان برايتان تنگ مي شود ..... مثل الان که دلمان براي ن.گ تنگ شده ......
    + بزمجه 
    از تو چه پنهون
    خودمم همين طور
    به قول محمدعلي بهمني
    گاهي دلم براي خودم تنگ مي‌شود
    اما چه کنم...
    بزمجگي‌م آشکار شده هم‌چين...
    ديگه خودم نيستم
    يکي‌ام که وقتي ملت منو مي‌بينن استرس مي‌گيرن
    پاسخ

    اه ..... گفتم احمقي اگر به احمق ها فکر کني ...... مي شود ؟ جان فلي .... جان فلي ..... بنويس ن.گ همچين جيگر هر دومان حال بيايد ....... اصلا يعني چي که برگشتي به بزمجه گي ات ؟ من کلي روي مغزت کار کردم که فراموشش کني ........ حالا باز برگشتي ؟ نجي ؟! سرت را بينداز پايين ......
    + بزمجه 
    شمايي که وقتي مرا مي‌بيني استرس مي‌گيري
    انگار که طالع نحسم
    يا نه
    بزمجه‌ام ديگر
    از همان بزمجه‌هاي زرد خال‌دار رمان «آخرين گودال»
    که اگر کسي آن‌ها را مي‌ديد، احتمالا آخرين چيزي بود که در عمرش مي‌بيند
    بايد هم استرس بگيري شما
    پاسخ

    آهاي شما ...... با شما هستم ...... مي شنويد ؟ اصلا گوش شنوا ؟ شک دارم .....مي شود ديگر ننويسي بزمجه ...... من ..... من ...... دلم براي ن.گ تنگ شده .....
    بيلبيلک شايد روزي رسيد که من و تو هم لابه لاي اين راهرو هاي انفرادي قدم ميزديم ...
    ولي من قول مي دهم هيچ وقت با شنيدن صداي پايم دستان هيچ دانش آموزي را نلرزانم ...
    پاسخ

    اول که مي خواستم اين پست را بنويسم مي خواستم بگويم که من اگر معلم شدم هرگز زير بار مراقبت نمي روم ...... ولي اگر بايدي بود ...... ابدا برگه پخش نمي کنم ولي هميشه ظرف شکلات را مي گيرم ........ اگر مراقب شدم هرگز بين رديف ها راه نمي روم ....... مي روم ته سالن مي ايستم تا کسي مرا نبيند ...... اگر مراقب شدم اگر بدانم بچه اي از من خوشش نمي آيد زياد دور و برش نمي پلکم و از جانبينش يک هو در نمي ايم يا بالاي سرش نمي ايستم و زل نمي زنم به برگه اش .......... تا حواسش پرت شود ....... اگر خدايي نکرده روزي مراقب شدم ........ هر کاري مي کنم که جو سنگين و سرد سالن امتحانات را به نفع بچه ها تمام کنم ....... اصلا اگر دست من بود ...... برگه ها را مي گذاشتم توي سبدي سيني اي چيزي تعارف مي کردم ....... و در را مي بستم ....... من از بچه هايم مطمئنم سميرا ...... مطمئنم که تقلب نمي کنند که وجدانشان هزار بار مهم ترا ز برگه ي امتحان است ...... که آخر سال مي دانم که اين ها دانش آموزان من هستند ...... کساني که مي شود به آن ها اعتماد کرد ......... اگر من معلم شدم سميرا اين طور مي شوم ...... مي خواستم اين ها را بنويسم در پست ولي خب .......... گفتم شايد بگويند داستان مي گويي ...... تصميم گرفتم وقتي انجامشان دادم بيايم اينجا تعريف کنم ..... انشاا...
    آهاي باشمايم ...
    خطابم با شماست ...
    شمايي که ديگر شما نيستي ...

    پاسخ

    دقيقا ...
    مخاطبش خاص بود يا کلشونه ؟؟؟؟
    پاسخ

    هم خاص هم بيشتر عام...... البته به خاصش فکر نکرد ولي خاص هم مي تواند باشد ......

    سلام...

    نفهميدم چي ميخواستي بگي!!
    انشالله امتحانا يکي از يکي بهتر باشه:)

    التماس دعا:(

    پاسخ

    و عليکم السلام ...... فقط کسي مي فهمد که تجربه کرده باشد .......
    کاربر گرامي، سلام
    در تاريخ يكشنبه 7 خرداد 91 نوشته (فاتح ...) شما به فهرست نوشته هاي برگزيده در مجله پارسي نامه افزوده شده است. اميدواريم هميشه موفق باشيد.
    پاسخ

    متشکرم ....
     <      1   2   3   4