صد درصد باهات موافقم.....
نميدوني چه گندي زده به نقشه هاي رنگارنگم.....
تابستان هميشه از دور دوست داشتني است . وقتي مي آيد تمام بدنم انگار کرخت مي شود .
وبلاگ نويسي هم گاهي ميشه تلنگر. وقتي مدام مي نويسي و مي نويسي، يکدفعه به خودت مي آيي و مي بيني عادت شده... مي نويسي که از يادت نره، مي نويسي که نوشته باشي... بعد مي بيني خط به خطش حرف دلت هست اما چقدر از حرفهاي دلت دور شدي؛ نوشته اي از درون، اما نوشته اي که مدام دور و دورتر مي شه...بعد از چند وقت که ننوشتي هم غصه ات مي گيره...
تناقض داره..
آخ يني فلفل
انگار مغز من رو هم نوشتي تو پي نوشت..
چرا واقعا تابستون مياد گند ميخوره به همه كارايي كه ميخواستيم بكنيم!؟!؟