نه اون خاله ي با کلاسي که تو ديدي نجي!
اين خاله کوچيکمه!!
چش! من رفتم
فلفلو پس به خدا بايد سپرد!!!
نه نه. بد نيست خواهري
مامان نجي دروغّوي منننننن، انقدر خواهرمو اذيت نکن!!
(مريضه طفلي!! پاهشو که يادته؟؟؟ که توو دل مامانم مونده بود و اينا ديگه؛)))) )
من برم
خاله ام هم خسته گيش زياده
هم زورش!!
يهو پا ميشه منو با لبتاب نصف مي کنه!!!
شب خوششششششششششششششش...
البته جمله ي درست اينه:
"که دچار ترحم نسبت به خاله اش شده!!!"
اوخ اوخ!
بچه ها الآن يهو تووي اتاقم من با صدايي شبيه ناله و جيغ و نفرت و اين چيزا مواجه شدم!!!
خاله ام با همين خصوصياتي که گفتم با اين محتوا منو به خداحافظي با شما دعوت (يا بهتر بگم: وادار ) کرد:
سنااااااااااااااا:O
اون لب تاب لعنتي رو خاموش کن ديگه!!
نورش که هيچي
صداي تق تق دکمه هاي کيبورد مسخره ش هم نميذار بخوابيم
بگير بخواب بچه
خسته امممممممممممممممممممم...!
{علامت يه موجود ترسيده اي که در حال ترحم به خاله اش شده!!!}