• وبلاگ : كاش كه با هم باشيم
  • يادداشت : وکيل مدافع !
  • نظرات : 0 خصوصي ، 11 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    :(
    خواهر؟
    دويدم رفتم کتاب تاريخ ادبياتمو برداشتم
    اون صفه ي خوشرنگي که با مداد رنگي بنفش و نارنجي توشو رنگي رنگي کردم و انتخاب کرده بوديم و تو گل ياس گذاشته بودي برام. درس پروين اعتصامي...

    خواهر؟
    بغضم گرفته من...

    آب شوفاژ کلاس سوم و کتاب زبان فارسي تو...
    آخ خواهر
    کتاب جغرافي...
    انقدر شعر نوشته بوديم توش که براي امتحان لعنتي نهايي مجبور شدم چن تاشو پاک کنم که متن درس معلوم بشه...

    خواهر؟
    بغضم گرفته من...

    حتي وقتي از اول مهر بيام مدرسه...
    ديگه سوم نيستيم خواهر
    ميريم توي اون کلاس بزرگ که قايم شده و دوره از کلاس سوم
    از خانم حسيني
    خانم داودي
    شوفاژي که کتابتو شسته بود
    از روزاي خووووب خواهر
    حتي وقتي بيام مدرسه
    حياطو خراب کردن...
    خاطره هامونو...

    خواهر؟
    اشکام داره مياد
    پاکشون مي کني؟!

    :((((((((((
    پاسخ

    واقعيت تلخيه ...... ما ديگه هيچ وقت سوم نيستيم خوار ..... هيچ وقت نمي شيم مگر .....اينکه بشيم معلم کلاس سومي ها ...... خواهر خوب من ؟ گريه نکن ...... شايد چهارم براي من .....سال اول دانشگاه براي تو و هدي .....شايد خوب بود.......خوب بود مثل سوم .....دوم ..... ...... شايد ...... ولي خودم مي دونم .....چيزي که مهمه اينه که ما ديگه کلاس سوم انساني نمي شيم ..... گاهي فک مي کنم بايد به خاطر اين همه خاطره ي خوب که دارم خدا رو شکر کنم ...... خوار ..... تو ه خاطر اين همه خاطره ي خوب خدا رو شکر مي کني ؟