• وبلاگ : كاش كه با هم باشيم
  • يادداشت : عاصي 2
  • نظرات : 1 خصوصي ، 10 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    نعخيرم بيشتر نيس من ميدونم فاصله طبقاتي داريم با شما:))
    پاسخ

    ببينيند عمه ساقي ..... مسئله اين نيست که ما چقدر فاصله ي طبقاتي داريم ..... مهم اينه که شما هيچ جوره حاضر نيستين يک سري بچه رو خونه ي نو و شيکتون که براي يه عروس خانومه و همه ي وسايلش بوي نويي مي ده دعوت کنين ..... هوم ؟
    + طنين 
    همه ى آشنا ها يه روزى نا آشنا بودن !
    پاسخ

    و بعضي نا آشنا ها هيچ وقت نمي تونن آشناي تو بشن ...... هيچ وقت ....
    + طنين 
    من فكر مى كنم مى تونيم مجبور نباشيم؟
    پاسخ

    نع .... ما مجبوريم ..... در اين زمينه مجبوريم چون توي غار زندگي نمي کنيم ... چون انسان هاي اوليه به ما مي گن شهر نشين ..... چون بايد در کنار آدما زندگي کني تا بتوني ازشون قصه بسازي ...... قصه بگي و چون هاي ديگه ....... اما بعضي وقتا واقعا دردآوره ......
    تيکه ننداختم بابا
    خونه ي تو رو با اتاق خودم؟! هوم؟ جابجا نگفتي؟:دي
    اون روزي ب ي دختر هم سن و سال تو گفتم متراژ خونه مونو گف فک کنم اندازه اتاق من باشه! ياد اون افتادم بهت گفتم:))
    پاسخ

    بعله جا به جا گفتم ..... چه ربطي داره ..... فاصله ي طبقاتيه عمه ساقي ......ممکنه اگه شما الان متراژ خونه تونو بگيد از متراژ خونه ي ما بيشتر باشه .......والاع ...... مث که متوجه نيستين ....:ديييييييييي
    اين عکسي که گذاشتي باعث ميشه در ناحيه ي پشت گردنم احساس سوزش خيلي بدي بکنم . چه سرنوشت غم انگي واقعا!

    پاسخ

    در برابر آدماي غريبه همچين حسي بهم دست مي ده ....
    + بشري 


    آوخ..منم...خخخخ!حرف دل من بود...يه بار با فاميل رفته بوديم باغي که هميشه با مدرسه مي رفتيم..

    من دلم تنگ شده بود رفته بودم ته باغ که هميشه با رفيقام مي رفتيم زدم زير گريه..

    صداي خنده هاي احمقانه شونو که مي شنيدم احساس بدي داشتم..

    ياد خنده هاي خودمون و علت هاش که مي افتادم و ياد علت هايي که اونا به خاطرش مي خنديدن ديونه ميشدم..

    اوخ..خيلي بده..خيلي..بعضي وقتا واقعن دلم ميخواد جواب هيچ کدوم از سئوالاشونو ندم..

    پاسخ

    خب تراژدي تر از اين نمي شه ...... اين که با آدمايي که دوسشون نداري بري يه جايي که قبلا با آدمايي که دوسشون داشتي رفتي ...... منم بودم گريه مي کردم ..... تو حق داشتي ......
    منم خوار...
    مي دوني خودت...
    ولي بعضي وقتا آدم ديوونه مي شه توو خونه
    واقعا دلش ميخواد از چهارديواري اتاقش فاصله بگيره
    حتي اگه قرار باشه زل بزنن به صورتت و بگن ماشالا ماشالا چه قدر بزرگ شدي... چه قدر خانوم شدي... نگا نگا عين باباشه...
    و خاطرات بچگي تو برات رديف کنن و هي بگن ولي الان ديگه هزار ماشالا خانووومي شده برا خودش...
    و تو مث -دور از جان- بز اخفش زل بزني بهشون و لب خند تحويلشون بدي... چون نمي دوني چي بايد بگي...
    بعضي وقتا مي شه خواهر...
    که مثلا حتا مادر رفته باشه تنهايي...
    و هنوز نيم ساعت نگذشته... مث کودکان سه يا نهايتا 4 ساله...
    بهش زنگ بزني با بغض بگي کي مياي مامان؟
    و وقتي صداشو بشنوي بزني زير گريه... و وقتي بهت بگه مي خواي اصن اگه دلت گرفته بيام دنبالت مادر؟ بگي اره مامان... و مامانت از تعجب شاخ دربياره و دوباره بپرسه بيام؟! و تو حتا خودتم باورت نشه که اينقدر مشتاق مي گي اره مامان بيا... بيا...
    مي شه خواهر بعضي وقتا ولي...
    :(


    پاسخ

    خب خواهر من اين جور موقه ها بازم حاضر نيستم پامو بذارم تو اين مهمونيا ...... کردم که مي گما ...... بعد نيم ساعت مث خر پشيمون شدم ...... بلا نسبت البته :دي ...... اين جور موقه ها با خانواده مي ريم خيابون گردي اي جايي ...... فقط با خانواده ...... يا مثلا دوستا ..... دو سه نفري ..... بزنيم يه وري زودم برگرديم خونه ...... زود ..... اگرم هيچ کس نبود خودمون دست و پا داريم ...... بالاخره آدم يه کاريش مي کنه .....ولي مهموني .....اوف ..... اصلن


    دلم واسه افطاري پارسال تنگ شده...

    با تو..

    با نجي

    با هدي

    با پريا

    با مريم....

    وااااااااي...

    دلم خيلي برات تنگ شده.....

    پاسخ

    گرچه منم واقعا دلم تنگه ..... تو مي توني ما رو از دل تنگي درآري ..... هوم ؟ ...... ياه ياه ياه ياه ....... من يه خبث طينت واقعيم عطي ...... نه ؟
    اخييييي سوم ب اي ها رو هم ک من نميشناسم:دي
    لشگزي خونه ما جا نميشه بالام جان
    فسقل خونه س
    مثلن ممکنه اندازه اتاق تو باشه فقط:))
    پاسخ

    اگه سوم ب اي باشن خودشونو يه جوري جا مي کنن عمه ساقي ..... اصن نگران جا نباشين ...... اصن .... من که مي دونم اينا همه بهانه اس ...... در اين که خونه ي منو با اتاق خودتون قياس مي کنيد سخت در اشتباهيد ....سخت ..... و متوجه تيکه اي که زير پوستي درون جمله تون قايم کردين هستم ......
    خب بيايد خونه عمه ساقيت :*
    پاسخ

    هر وخ زانو دردت خوب شد عمه جان ..... لشکري ميايم ....با هم ....همگي ..... من ... پو ...خاله معين.....سوم ب اي ها ..... غزل .... همه ....:*