• وبلاگ : كاش كه با هم باشيم
  • يادداشت : مرگ يك تولد
  • نظرات : 0 خصوصي ، 17 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     
    + هاووش 

    پاسخ

    ممنونم
    + هاووش 


    باشه

    شب خوش

    پاسخ

    شب بخير
    + هاووش 

    سلام

    هميشه همين طوري جواب ميدي

    شايد؟اين که جواب نشد

    نميدونم شايد دوست نداري چيزي بگي هر جور راحتي اهل گير دادن به چيزي نيستم

    پاسخ

    نه وقت ندارم حوصله هم ندارم . . .فقط اومدم دنبال يه تحقيق همين
    + havosh 
    سلام بست جديد و خوندم هر کاريش کردم نظراتش باز نشد اينجا مينويسم
    چيه؟يه چند وقتي انگار دل گيري
    متنات اينو ميگن
    دلت گرفته از دست اين مردم؟
    پاسخ

    شايد
    + havosh 
    سلام
    چه خوب نوشتي
    اين روزا منم بد جوري دلم گرفته
    کاش که دعامون کنيد
    پاسخ

    محتاجيم به دعا
    + هاووش 

    پاسخ

    با تشكر . . . مدريت پاركككككككككككككككككككككككككككككككككككككككككك


    نوشته ي اشک ياري بود.

    متنت واقعا دل نوشته بود.سخت به دل ميشست.

    شاد کام باشي فلفل نمکي جان

    پاسخ

    ما شاگرد شما .. . . .. شما لطف اري عزيز . . . شما هم ايام به كام

    خدا لعنت کنه هر چي رياضي تکمليه! من نمي دونم رياضي کم بود رياضي تکميلي هم اضافه شد! افتضاحه...من دو روزه نشستم سر اين پلي کپي تازه سوال 17 ام...انگار تا ابد ادامه داره.....

    خدا لعنت کنه رياضي تکميلي رو...!

    پاسخ

    خدا لعنت كنه . . . . خدا لعنت كنه . . . فولي نمي دوني چه قدر دلتنگتم

    اين هيييي كه مي گي رو ، من روزي هزاران بار مي گم .

    ولي برام اهميتي نداره كجا مي ره ، كي مي بيندش ، كه جمعش مي كنه ، كه به هم مي چسبونتش ....

    اون هي بزرگترين حسني كه داره ، اينه كه درد ،‌بغض يا احساس منو ، به بهترين شكل ممكن ، تو اون زمان خاص بروز مي ده .

    همين آه يا هي روزگار ،‌ به نظرم بيشتر اوقات بهتر از هر كلمه ي ديگه اي حال آدم رو توصيف مي كنن ....

    پستتو دوست مي دارم !

    پاسخ

    هي ي ي ي ي ي ي ي ي ي . . .. . من هم همين طور

    من يه مدت طولانيه احساس مي کنم هوا به ريه هام چسبيده...1 يه عمريه نمي تونم نفس عميق بکشم....

    اين نفس عميق هم عجب نعمتيه.

    من بايد برم پلي کپي رياضي...

    هي.

    هي.

    هي.

    هي.

    هي.

    پاسخ

    پلي كپي رياضي احمقانه ترين موجود بي جانيست كه در عمرم ديده ام

    من دلم مي خواد بشينم اينجا...

    ولي بايد برم پلي کپي رياضي ام رو حل کنم. هي خدا...!

    چرا تابستون رفت؟

    احساس مي کنم ديگه واقعا به راهنمايي تعلق ندارم.

    خنک آن روز که پرواز کنم...تا بر دوست ...به اميد سر کويش پر و بالي بزنم....

    پاسخ

    راهنمايي غريب شده براي ما 14 سالو خورده اي ها
    خنک آن روز که پرواز کنم.....
    پاسخ

    پرواز؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ . . . .عجب فكر مضحكيست براي ما چهارده ساله ها
    داغونم :(




    همين .
    پاسخ

    تر تر تر تر . . . . داغون تر از اون چيزي كه فكرشو مي كني

    حرفهاي ما هنوز ناتمام ...


    تانگاه مي کني وقت رفتن است


    باز هم همان حکايت هميشگي


    پيش از آنکه باخبرشوي


    لحظه ي عظيمت تو ناگزير مي شود.


    آي.....


    ناگهان چقدرزود دير مي شود...

    پاسخ

    چقدر زود . . . .چه قدر زود دير مي شود . . . هي ي ي ي ي ي

    در باور يونانيان باستان هر پديده اي يک خدايي داشت. همه خدايان هم يک خدا يا پادشاه بزرگ داشتند که اسمش زئوس بود. يک شب به مناسبتي زئوس همه خدايان را به جشني در معبد کوه المپ دعوت کرده بود.
    ديوانگي و جنون هم خدايي داشت بنام مانيا. مانيا چون خودش خداي ديوانگي بود طبيعتا عقل درست و حسابي هم نداشت و بيش از حد شراب خورده بود. ديوانه باشي، مست هم شده باشي. چه شود!

    خدايان از هر دري سخني مي‌گفتند تا اينکه نوبت به آفريديته رسيد که خداي عشق بود. حرف‌هاي خداي عشق به مذاق خداي جنون خوش نيامد و اين ديوانه عالم ناگهان تيري را در کمانش گذاشت و از آنسوي مجلس به سمت خداي عشق پرتاب کرد. تير خداي جنون به چشم خداي عشق خورد و عشق را کور کرد.
    هياهويي در مجلس در گرفت و خدايان خواستار مجازات خداي جنون شدند. زئوس خداي خدايان مدتي انديشه کرد و بعد به عنوان مجازات اين عمل، دستور داد که چون خداي ديوانگي چشم خداي عشق را کور کرده است، پس خودش هم بايد تا ابد عصا کش خداي عشق شود. از آن زمان به بعد عشق هر کجا مي‌خواهد برود جنون دستش را مي‌گيرد و راهنمايي‌اش مي‌کند.
    به همين دليل است که مي‌گويند عشق کور است و عاشق ديوانه و مجنون مي‌شود. پس تير و قلب و نقش اين دل تير خورده اي که مي‌بينيد ريشه در اسطوره هاي يونان باستان دارد.
    بعدها روميان باستان آيين و اسطوره هاي يونانيان را پذيرفتند و تنها نام خدايانشان را عوض کردند. در افسانه‌هاي روم باستان زئوس را ژوپيتر، خداي جنون را ارا و خداي عشق را ونوس مي‌ناميدند.
    در نتيجه به باور آنها اراي ديوانه چشم ونوس زيبا را کور کرد.
    پاسخ

    بي نظير بود هدي بي نظير
       1   2      >