• وبلاگ : كاش كه با هم باشيم
  • يادداشت : جرح و نقد
  • نظرات : 0 خصوصي ، 10 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + صبا 
    آره باو!
    اينا همش وسيله اند!هدف چيز ديگريست!
    اما گاهي اوقات اين وسايل موجب دردسر و البته موجب
    غيردردسري هم ميشند...
    اما الان مزاحمند فلي!خيلي مزاحمند...

    سير حال اينجانب!
    +...و حال اينجانب مانند اين زردکي است که چشمانش را بسته اند
    و نياز به هول دادن شديد دارد...شديييييد

    +...و اينجانب سعي دارد همچين قيافه اي برايشان بيايد
    تا دلش خنک بشود

    +...و اينجوري بخندد تا رويشان را کم کند

    +...و بااين ابزارها حالشان را بگيرد.بوم!قتل عام!

    اينجانب حالش زياد خوب نيست!جديش نگير
    ولي براش دعا کن...زياد



    پاسخ

    عا مي کنم صبا .... دعا مي کنم
    + صبا 
    امممم..مث که اين کنکور فشار اورده هوم؟
    خو من دوچار تعارض و ناکامي بودم با خوندن اين
    وحشي بازي هاي شوما نيز دچار دوگانگي که هيچ
    چهارگانگي و شش گانگي شودم...پس همزاد پنداري
    با تاريخ طبيعيه؟ميگم چيقدر اين فروغ و فتحعلي به هم ميان؟هوم؟
    هردوتاشونم اولش ف داره تو هم که اولت ف داري ميشي
    فرزند اين دو پس اين حس دوگانگي ادبي_وحشيانه ات
    از اين دو سرشار ميشه...و اين يعني رشد تعالي اخلاق و معنويت
    که يکي از اهداف ازدواج است و اين گرايش ادبي_وحشيانه در تو
    اين هدف ازدواج فروغ و فتحعلي را محقق کرده!

    +عيدت مبااااارک فاطمه سادااااااات
    +تو هم خل نوشته هاي نوسينده متن بالا را زياد جدي نگير
    پاسخ

    هيهات از روزي که من فرزند فروغ و فتحعلي باشم ..... اوف .... چه هيولايي بايد باشم اون موقه .... :)))))) .... حال تو که بدتر از منه صبا ....:)))) تو اين دنيا خيلي چيزا رو نبايد جدي گرفت ..... از جمله امتحان نهايي المپياد کنکور ..... اين قدر مشکلات و مسائل پيچيده تري هست که .....آيکون پير سالخورده
    واي فل.... نقطه ي اوجش اونجا بود که فتحعلي صدا ميزدي....
    مرده بودم از خنده... :)))))))
    پاسخ

    :)))))) .... تازه کجاشو ديدي ...با نيما چاي خوردن ... تو بغل شهريار گريه کردن....با منور الفکرا بحث سياسي کردن .... دفه ي اولم نيس که ....
    + ن.گ. 

    درست در بحراني ترين شرايطي که من درس نمي خوانم و نمي خوانم و نمي خوانم و آن قدر نمي خوانم تا دارد جانم در مي آيد گذاشته اند رفته اند .

    همذات پنداري فل :(
    پاسخ

    من مطمئنم همه چي خوب تموم مي شه نجمه ..... مطمئنم ..... حالم خوبه وقتي کامنت مي ذاري

    هر کس نگاهت کرد چشمش را در آوردم/ شد قصه آغا محمدخان قاجاري...

    قشنگ توحش توش حس مي شه... :)))))

    پاسخ

    دقيقا ..... خوار .....يک حس غريبي به من مي گه شما الان در اعتکاف به سر مي بري .....
    باورت مي شود، يک سال از دلشوره هاي قبولي مرحله دوم
    بي خيالي هاي امتحان نهايي
    و بويِ غريب و ناآشناي حوزه ي امتحاني مان مي گذرد؟


    پاسخ

    :((( .... آه .... ولي من به اندازه ي چارسال بزرگ شدم هد .... بزرگ .... خيلي بزرگ شدم .... اين يک سال ....
    من در نمايشگاه عارفه رو ديدم. از دست دادي! چهار چيز را :
    بودن در کنار من را.
    بودن در کنار سنا را.
    ديدن عارفه را.
    ديدن معلم ادبيات عارفه را.

    تو هيچ گاه پيش نرفتي!
    پاسخ

    هيس!

    دلم برات تنگ شده. عيدت هم مبارک

    آخر سر رفتي نمايشگاه؟ تنها تنها؟ اي خائن ِ وحشي!
    پاسخ

    دل من خيلي بيشتر از تو هد ....من که گفتم ملوم نيست کي برم .... نگفتم ؟ نه نگفتم ؟ تا دقيقه ي نود معلوم نبود .... ييهو شد ...
    وحشي کوچکم!
    دارد تمام مي شود اين روزهاي تلخ...
    پاسخ

    43 روز هد .... باورت مي شه ؟ باورت مي شه هد ؟
    و ياسم از صبوري روحم وسيع تر شده بود ...
    پاسخ

    اوف .... هد ... ديوانه است اين دختر ...