• وبلاگ : كاش كه با هم باشيم
  • يادداشت : به كجا داريم مي رسيم ؟؟؟؟
  • نظرات : 0 خصوصي ، 9 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    ما هم سيب هاي بي مزه مي خورديم! يه روز که من فقط صبحونه خورده بودم! تا ساعت 7 فقط يه ليوان چايي خوردم!

    نمي دونم چطوري زنده مي موندم!

    ولي خيلي حال مي داد...وقتي شب مي شد و مي تونستيم تو حياط نماز بخونيم... و مي تونستم زير ظلمات جست و خيز کنم...

    واي فلفل نمي دوني عجب حس معرکه اي منو فرا مي گرفت.... و مي رفتم تو نمازخونه و به هدي مي گفتم که خير سرت تو شاعري و نشستي اينجا تو اين هواي خفه و گرفته و داري تکليف زبان مي نويسي و نمي دوني بيرون چه خبره...

    طبيعت محشر به پا مي کرد شب ها فلفل...

    احساس مي کرد عاشق زمين و زمانم....

    پاسخ

    اره حياط ما هم خيلي معركس . . . . طبيعت تو پاييز خيلي دوست داشتنيه