سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کاش که با هم باشیم
 

تاس که می اندازیم .

اگر شش نیاریم . بازی را باخته ایم .

یعنی نباخته ایم . نمی توانیم وارد صفحه ی دایره دایره  شویم .

بعد که وارد صفحه ی منچ می شوی . هزاران نفر به خونت تشنه اند و می خواهند تو را حذف کنند .

می خواهند با مهری شان . بزنند بر سر مهره ات .  پرتت کنند از صفحه بیرون .

و بعد یک خنده ی مستانه و بعد شیرینی یک برد با حذف یک رقیب.

باید حواست را جمع کنی که سه مهره ی بیرون را بیاوری تو و مواظبشان باشی عین همان مهره ی اول  .

و وای به حال روزی که هر چه تاس بیندازی شش نمی آوری و نمی آوری و نمی آوری تا موقعی که همه ی بازیکنان لذت بازی را برده اند و تو ماندی و سه مهره ی بی مصرف .

و به دایره هایی زل می زنی که شبیه چاله شده اند و تو به این فکر می کنی  که چطور باید همه را از این چاله ها بگذرانی .

همه لذت می برند .  و تو تنها نشسته ای روبه روی صفحه ی پر چالش منچ و به این فکر می کنی که چرا باید تاس عدد شش را به تو نشان بدهد . تازه اگر دلش بخواهد یا نخواهد .

بعضی وقت ها زندگی کردن پر چالش می شود . و تو هر چه تاس میندازی شش نمی آوری .

زندگی می ماند  با یک عالمه آرزو  و خیال و مهره  . . . . .

و بازیکنانی که منتظرند تو پایت را بگذاری در اولین چاله .

 

 

 

 

و فلفل این روز ها پایش گیر کرده در یکی از چاله  های صفحه ی زندگی و هر چه هم تاس میندازد شش نمی آورد که نمی آورد .

چرا دیگران خودشان را زدند به کوری و انگار نمی ینند که یکی اینجا پاگیر شده و مانده  است چکار کند بین این چاله ها .

 

 

 

 

یا صاحب الزمان

 


[ دوشنبه 89/11/18 ] [ 12:24 صبح ] [ فلفل ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 89
بازدید دیروز: 115
کل بازدیدها: 389240