سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کاش که با هم باشیم
 

سر جاده ی سحر . آن جا که خورشید بی دریغ می تابد و صدای اذان از گلبانگ مسجد به خوبی شنیده می شود . همان جا که سجاده ام را پهن کرده ام .

قرارمان را همان جا می گذاریم .

من با کوله ی اشک هایم می ایم  و با دسته گلی که شاخه به شاخه اش بوی عبادت می دهد . بوی پاکی . بوی بندگی . 

نگران نباش ، کفش هایم راه را بلندند . راه سحر .

می ایستم سر جاده و تو می ایی چشم می دوزی در چشمانم و انتظار را واژه به واژه می خوانی و من غرق تو می شوم . ان جاست که دل کندن سخت است .

مگر این که تو دلم را ببری تا سال بعد . تا سال بعد موقع پیشواز بیایی و دوباره با دلم بازی کنی . فقط در این صورت است که می توانم با تو خداحافظی کنم .

این که دلم را با خودت ، ببری . و من بی دل شوم تا رمضان سال بعد .

می ایم . می ایم تا هم دلم را جا بگذارم و هم با تو خداحافظی کنم . و تو جاده را بگیری و بروی و من تو را خوب به خاطر بسپارم . تا مبادا ماه ها تو را از من بگیرند . تا مبادا تو را فراموش کنم .

.

.

.

خدا نگهدارت رمضان . ماه خوبی ها . منتظرت می مانم . تا وقتی که دوباره برگردی و من دوباره با تو عشق بازی کنم .

خدانگهدارت  . . . .

.

.

.

دوباره ما ماندیم و بی قراری هایمان که دیگر نمی دانیم به چه امیدی آرامشان کنیم . 

به چه امیدی ؟

 

 

 

 

 

 

 

 

 

عید رمضان مبارک . . .

یا علی مدد  . . .


[ سه شنبه 90/6/8 ] [ 4:8 عصر ] [ فلفل ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 34
بازدید دیروز: 142
کل بازدیدها: 388637