سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کاش که با هم باشیم
 

کدام دایره عاشق شد لیلا ؟

مگر اصلا دایره ها هم عاشق می شوند

وقتی نه گوشه ای برایشان مانده نه زاویه ای

که به دامنت گیر بدهند ... گیر کنند

بی گوشه .... بی زاویه ... بی تیزی ...

همین طور غلت می خورند در دامنت و همان طور غلت زنان هم می افتند

و تو فقط بلدی که نگاه کنی

حتی دست هایت را هم دراز نمی کنی برای برداشتنشان

دایره ها تقدیرشان

چرخ چرخ خوردن است

هیچ وقت نمی ایستند

مگر این که دستی

مهربانی 

لیلایی بیاید

برشان دارد

و زخم های خسته شان را پاک کند با گوشه ی دامنش

لیلا تو بی رحمی

تو بهتر از هر کسی می دانی من شش گوشه داشتم

شش زاویه

شش تیزی

درست که هر شش گوشه ام به دامنت گیر نکرد 

بقیه ی گوش هایم سر به هوا مانده بودند

بین آسمان دامنت تا زمین

ولی لیلا

تو آن قدر ترسو بودی و بی رحم

که خواستی من همه ام برای تو باشد

قیچی را برداشتی و هر شش گوشه ام را قیچی کردی

حالا من شده ام همان دایره

دایره ای که یک زمان شش گوشه ای عاشق بود

در عجبم حالا که تمام بی گوشه ی  من در دامنت غلت می خورد

زمین می افتد

خاکی می شود

می رود ، می آید

وتو باز نشسته ای روی صندلی ات

و فقط نگاه می کنی مرا که چه سرگردان شده ام در این زمین کروی 

دیگرسری ندارم که در هوا باشد

فقط از روی دامنت غلت می خورم پایین

می افتم درون دره ی زمین

و هیچ وقت نمی ایستم

تا وقتی که دستی

مهربانی

لیلایی مثل تو

من شش گوشه را به یاد بیاورد

و مرا بردارد و زخم های خسته از راهم را

با گوشه ی دامنش پاک کند ...

لیلا بفهم که من

همان شش گوشه ی عاشقم 

فقط کمی آشفته تر ...

کاش از قیچی می پرسیدی

تا مرا به یادت بیاورد

همان شش گوشه ی سربه هوا را

که خودت

که خود بی رحمت

تبدیلش کرد

به یک دایره ی

سرگردان و در به در ....

 

 

 

 

 

 

 

 

 

یا صاحب الزمان ....


[ شنبه 91/3/13 ] [ 3:35 عصر ] [ فلفل ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 48
بازدید دیروز: 61
کل بازدیدها: 388712