سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کاش که با هم باشیم
 

باید سرت را بالا بگیری و شش هایت را پر کنی از هوای خنک صبح پاییز . 

و بعد از میان تمام صداهایی که شنیده ای عاشقانه ای از سعدی و یک صدای شجریان پیدا کنی و زیر لب مزه مزه اش کنی . 

باید چشم هایت  را آرام ــ خیلی آرام ــ ببندی و در حیاط تنهای تنها راه بروی . 

و اتفاقی ــ و کاملا اتفاقی ــ برگ ها را زیر پایت خرد کنی و صدای خرد شدنشان را ضمیمه ی آهنگ زیر لبت کنی . 

باید باد برایت بوزد ــ بنوازد ــ باید لای موهایت چرخی بزند و کیف کنی از این همه تنهایی!

باید برگ ها یک صدا ــ دسته جمعی ــ برایت سرود بخوانند با رهبری باد . چپ . راست . چپ . راست . 

درخت ها با آن قد بلندشان برایت چپ و راست شوند . و تمام دنیا هم آهنگ با صدای تو سمفونی پاییز را اجرا کند . 

باید تنها در مرکز حیاط بایستی و فکر کنی ــ خیال کنی ــ که چقدر همه چیز با تو هم آهنگ است . 

باید تنها باشی . باید پاییز باشد . باید چشم هایت را ببندی . باید فقط گوش دهی . باید از بر باشی عاشقانه ها را . 

باید بتوانی عاشقی کنی ... 

بی هیچ معشوقی . بی هیچ قصه ای . بی هیچ غصه ای! 

پاییز را باید شنید . باید شنید و خوب بود و خیال کرد که دنیا هنوز هم می تواند لذت بخش باشد . 

 

 

 

پینوشت : می بارد باران . بالاخره بغضش می شکند پاییز . آن وقت برایت حکایت ها دارم . حکایت ها ...

 

 

 

 

 

یا صاحب العصر و الزمان ....

 


[ پنج شنبه 91/7/20 ] [ 1:20 صبح ] [ فلفل ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 46
بازدید دیروز: 60
کل بازدیدها: 388418