سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کاش که با هم باشیم
 

گریه بی امانش قشنگ است . 

دکمه های مانتویم را دانه دانه باز می کنم . خودم را پرت می کنم روی تخت . سرم را می کوبانم روی بالش . 

سرم درد می کنم . چشمانم درد می کنند . قلبم درد می کند . پشت پاهایم . انگشتانم . تمام وجودم یا هستی ام ... 

تمام هستی ام درد می کتد لیلا !

 تمام کتاب های شعر اتاقم درد می کشند . همه گی شان بی امان گریه می کنند .

فریاد می زنند . قیدار نعره می زند . سوانح  ناله می کند . ارمیا می لرزد . چراغ ها را کسی خاموش می کند . امپراطور گریه می کند اما من بی امان گریه می کنم . 

گریه بی امانش قشنگ است . یعنی فرصت نکنی حتی بینش نفس بکشی . مثل سر کلاس های فلسفه .

حتی یادت برود که نفس بکشی . لا جرعه فلسفه نوش کنی و بی امان گریه کنی . نفس نباید کشید . 

اینجا هوا آلوده است . هوای کلاس آلوده است . هوای مدرسه . هوای حیاط . هوای آسمان حتی . 

اینجا ادبیات هم بی رحم است . اینجا فلسفه هم به شک افتاده است . اینجا باید گریه کرد . بی امان . بی نفس . لاجرعه . 

کلمه می بافم . شعر می گویم مثل دلقک ها . خودم را بازی داده ام یا شاعران را ؟ 

آه اتاق خوب من ! اتاق امن من ! اتاق بهشتی من !

هوای اتاق من مثل بهشت است . جهنمی ها هم درونش امنند . دلقک ها شعر می گویند . دلقک ها بی امان گریه می کنند . 

من دلقکم . من عالمی را به سخره گرفته ام . من همه را می خندانم و خودم گریه می کنم .

من متناقضم . من یک تنهایم در دو روح . یا یک روحم در دو تنها . یا من نیستم  . من تو ام . تو لیلا !

کسی در اتاق برایم شعر می خواند . کسی در کتاب شعر است یا در من . یا در تو لیلا . تویی که نیستی و هستی . 

اینجا کسی مدام زیر گوش من زمزمه می کند ." اینجا صداست . صداست . صداست و تنها صداست که می ماند ."*

زمزمه ی مدام . صدای مدام . آهنگی مدام زیر گوشت باشد. 

اگر شادی سراغ از من بگیرد جای حیرت نیست

نشان می جوید از من تا نیاید اشتباه اینجا *

اینجا دیوار ها به شعر ها تعظیم می کنند و روی سرت آوار می شوند . اینجا کتاب خانه ها نماز می خوانند .

در اتاق بهشتی من کتاب ها ذکر یا ودود می گویند . گلدان سبز تازه مهمان شده ام دارد زرد می شود . دارد عاشق می شود کم کم . دارد یاد می گیرد که دلقک ها چطور می میرند . 

گلدان سبز کوچک من می میــ .... عاشق می شود . 

آه اتاق امن من ! آه اتاق بی صاحب من ! تنهای من ! 

در اتاق من کسی نمی گوید بخند . اینجا همه بی امان گریه می کنند . مهر جانماز خیس است و پیشانی ها گلی . 

اینجا جا نماز آب می کشند دلقک ها . اینجا  وسط دعای "افرغ علینا صبرا" گریه شان می گیرد . اینجا دلقک ها هنوز "ثبت اقدامنا" را نگفته اند پاهایشان سست می شود . 

دلقک ها مستند . دلقک ها بغض هفتاد ساله در گلو دارند . دلقک ها بغض ناب در گلو دارند . 

به دلقک ها بگویید به اتاق من بیایند . به دلقک های تنها . به دلقک هایی که بی لیلا نفس می کشند . ببخشید . بی لیلا بی امان گریه می کنند و در این هوای آلوده دهانشان را می گیرند . 

دهانت را ببند !

چشمانت را ببند!

گوش هایت را بگیر !

به قلبت بگو بایستد .

اینجا آخر خط است . 

به سیرک دنیا خوش آمدید ... 

 

 

4a6222cdb5b3.jpg

 

پینوشت: اذن می دهی خدا ؟ من بی نوا خیلی وقت است دلی از عزا در نیاورده ام . اذن می دهی من هم سر سفره ات بنشینیم ؟

بغض هفتاد ساله در گلو دارم . تازه تازه . خمار خمار . کافیست بگویی کُن .... فیکون .... بشوم ...

 

*فروغ فرخزاد

* فاضل نظری

 

یا الله


[ سه شنبه 92/4/18 ] [ 4:36 عصر ] [ فلفل ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 12
بازدید دیروز: 89
کل بازدیدها: 388473