سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کاش که با هم باشیم
 

بالای صفحه ی تلویزیون نوشته مثبت سی . (30+)

چشمم را که به طرف پایین می چرخانم عروسکی چوبی را می بینم  که بازار شهر قدیمی و کوچکشان  را  بهم ریخته و زنانی که اکثرا چاقند و آدم را یاد مادران فولاد زره می اندازند ، جیغ زنان دنبال پسرک چوبی می دوند .

و پسرک خوشحال و سرخوش همه چیز را به هم می ریزد  و عین خیالش نیست.

چشمانم که انگار دوست ندارند چیزی به جز صفحه ی رنگی تلویزیون را ببینند ؛ با زور از جعبه ی جادویی جدا می کنم و و به  پدر و مادرم نگاه می کنم.

پدر با اشتیاق و هیجان انگیز تخمه ی های هندوانه ی بیچاره را را لای دندانش هایش می گذارد و ترق ترق ؛ می شکند.

متوجه ی هیچ چیز حتی نگاه های عمیق من به او نمی شود . در دو سه دقیقه ای که به او زل زده ام حتی یک بار هم پلک نمی زند. با چشم های باز زل زده است به پسرک چوبی و تخس قصه که حالا دارد سوپ سبزیجات درست می کند و ظرف نمک را درون آن خالی می کند!!!!

به تخمه های هندوانه ای نگاه می کنم که درون کاسه ی بلوری وول وول می خورند و به انگشت های پدر که نمی دانم چه طور یک تخمه ی هندوانه را از دوستانش جدا می کند.

تخمه را دنبال می کنم. می رسد به دندان های پدر  و در یک چشم به هم زدن دو پوسته جدا از هم بیرون می اید و به بقیه ی جنازه ها می پیوندد .

مادر پاهایش را بغل کرده و هی تاب تاب می خورد.

تل سبز رنگی به سرش دارد که یک پاپیون گنده رویش است . پوست لواشک در دستش مچاله شده. نا خود آگاه دوست دارم ادایش را در بیاورم و  کلی ذوق کنم و بخندم.

پیر مرد نجار حالا دارد به پسرک چوبی غر می زند و از کرده ی خود پشیمان است.

پشیمان است که عروسکی چوبی را تراشیده .و پشیمان تر این که آرزوی یک پسر را داشته.

حتی پسرک چوبی داخل تلویزیون هم می فهمد که پدر پیر نجارش از ته دل این حرف ها را نمی زند چه برسد به پدر و مادر من که از یک ربع پیش حتی ذره ای تکان هم نخورده اند.

یک لحظه فکر می کنم که پدرو مادرم بعد از این خستگی هفته ای چه قدر به یک پسرک چوبی با دماغ دراز و یک پیر مرد نجار نیاز داشته اند.

 

                                                                            *****

دوباره به تابلوی مثبت سی (30+) نگاه می کنم.

تابلو می چرخد . آن طرف تابلوی مثبت سی نوشته :

بچه های دیروز

بررگتر های امروز.

چه قدر برای مشاهداتم دنبال این کلمه می گشتم.

 

 

 

یا مهدی

 

 

 

 

                                

 


[ جمعه 89/8/14 ] [ 12:5 صبح ] [ فلفل ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 64
بازدید دیروز: 84
کل بازدیدها: 389810