سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کاش که با هم باشیم
 

من امروز پی بردم که بزرگ شده ام.

من امروز در حالی که برای معلم زیست تشریح می کردم که وظایف هسته در سلول چیست. و زمانی که هر چه فکر می کردم نمی فهمیدم که هسته به جز  فرماندهی به هیچ دردی نمی خورد هم فهمیدم که بزرگ شده ام.

من در کلاس ریاضی که داشتم دنبال گزینه ای برای ستاره زدن می گشتم و آن زمان که نجمه زیر لب با خودش غر زد و گفت که کتابمان شد کهکشان راه شیری نیز پی بردم که بزرگ شده ام.

من موقعی که با نجمه درد و دل می کردم و خوش حال بودم که یک نفر هست که دارد به درد دل من در این مدرسه گوش می دهد هم فکر کردم به این که چقدر بزرگ شده ام.

من امروز وقتی فکر می کردم که چه قدر انسان می تواند تنفر زا باشد به این هم پی بردم که من بزرگ تر از دیروزم.

من وقتی امتحان شیمی ام را گرفتم و دیدم زیر نمره ی هشت از ده نوشته شده چرا این قدر افت کرده  اید؟ باز هم احساس کردم که من بزرگ شده ام.

یک دختر چهارده ساله ی بزرگ.

من هنگامی که دست نجمه را از اضطراب محکم گرفته بودم و نمی دانستم این چه دردی از من دوا می کند و به هر حال معلم شیمی به خاطر افتی هم که کردم حتما  از من می پرسد _ انحلال گاز چه ربطی به دما دارد؟ _  باز انسان درونم می گفت تو چه قدر بزرگ شده ای. و کودک درونم هم به من افتخار می کرد.

من حتی نمی دانستم که پاورقی با پینوشت فرق دارد و این را نجمه برایم با جزئیات توضیح داد و من احساس تهی بودن  کردم اما می دانستم اگر چه در این مورد تهی ام اما من بزرگ شده ام.مثل نجمه که بزرگ شده . همیدون  (همچنین)  مثل عطیه و سمیرا و مریم.

من زمانی که فیلم ادواردو را می دیدم و در این فکر که ادواردو چه ادم بزرگی است هم باز یک چیزی به نام بزرگی مرا قلقلک می داد.

امروز با تمام اتفاق های تنفر زایش فهمیدم که من آدم بزرگی هستم. من آدم بزرگ شده ام.

من

فلفل نمکی

14

ساله

به همراه کودک درونم

یک آدم بزرگ هستم .

 

 

پینوشت یک : کاش که با هم باشیم .

پینوشت دو (خطاب به خانوم صادقی معلم عزیز کامپیوتر ) : متن برای فرهنگی در پست های قبلی است. (متن بارانی ترین بارانی ها)

 

 

 

 

 

 

یا زهرا


[ چهارشنبه 89/8/19 ] [ 10:31 عصر ] [ فلفل ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 20
بازدید دیروز: 68
کل بازدیدها: 390080