سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کاش که با هم باشیم
 

به مخم می زنم . محکم می زنم تا تکانی به خودش بدهد . از اغما بیرون بیاید . به مخم می زنم تا حرکتی بکند . به مخم می زنم تا خیالم را بیدار کنم .

می خواهم برای این دنیا مفید باشم . با مخم . با همانی که به آن می زنم تا . . . تکانی به خودش بدهد . همانی که در اغماست . همان . مخم تازگی ها خودکار شده . اتوماتیک عمل می کند .

بدون این که من از او چیزی بخواهم . و شاید به این می گویند روزمرگی مزمن . آشغال دانی مخم پر شده از  خزعبلات و شعار  و حرف های بیخود .  به یک خانه تکانی هدفمند نیاز دارم . می ترسم از دست بدهمش .

اگر فشارش ندهم . تکانش ندهم . اگر آشغال دانی اش را خالی نکنم . می ترسم از دستش بدهم . و اسمم را بگذارند بی مخ . به مخم می زنم . فشارش می دهم .تکانش هم .

 

 

 

 

 

 

خسته از با مخی . . . . .

 

 

یا علی

 

 


[ یکشنبه 89/11/3 ] [ 10:10 عصر ] [ فلفل ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 35
بازدید دیروز: 78
کل بازدیدها: 389925