از امشب خوابهايم براي تواز اين پسباچشم هاي باز مي خوابماز اينجا به بعد چشم هايم از تا غروبنگاههاي آشنا مي آيدو مي رود که بيايد از طلوع چشم هايي که نديدماز اينجا به بعدکه تو چترت را نو مي کنيمن از راههاي پراز چتر رفته برمي گردمولي تو آمدنم را خواب نخواهي ديداز اينجا به هر کجا من بدون ساعت راه مي رومبدوه هر روز که صبح رااز پنجره به عصرمي بردو پاي سکوت ماهبه خاطره خيره مي شوداز اينجا به بعددنيا زير قدم هايم تمام مي شودو تو از دو چشم بازکه رو به آخر دنيامي خوابدرو به چترهاي رفتهتمام خوابهايم را خواهي ديد