خوش به حالت فاطمه سادات...
منم علي کوجولو دارم..يني داشتم..اونم الان بزرگ شده..
اما مثه تو خوشبين نيستم...
تا ي چيزي ميگم و ميگه به تو چه..
کنترل خودمو از دست ميدم..
داد و فريادم ميره هوا..
داداش منم قبلن وقتي مامانم براش ميگفت که من چن سال ديگه ميرم از اين خونه يهو ميزد زير گريه...اما حالا محل هم نميده..
ميگه تو هميشه از اين حرفا ميزني..من حالا فقط به داداش کوچولوم که زورش از من بيشتر شده نگاه ميکنم و بغض ميکنم...
داداش منم مرد شده..اما من هيچ وخ اينجوري بهش فکر نکرده بودم..
حالا که تو اينو نوشتي بغض کردم و...