چشم...

پزشکي آزاد ودارو ، دندان بين المللي در مياد ولي نمي ره ميخواد سراسري قبول بشه . سلام مي رسونه و دلتنگي...

عليک ِ سلام دخدرم :دي

فليييي
توصيف فوق العاده
خصوصا اونجا که مادرت داره بات حرف ميزنه
حظ بردم

من به فداي اون سكانس هاي تاثير گذارت و اون فلفلاي آويزززون آخـــــــــــــــــه :*::**

منم امروز 17 سال و چهار ماهه شدم
اينو يه بار گفتم؟ نگفتم؟
از وقتي بهش پي بردم به خيلي اس زدم و خبر دادم.
اعتنا نکردن....
:(

آره فل
ما کلا آدماي خيلي خيلي رفيق بازي هستيم که تو داستان حسني هم نميشه از هم جدا بشيم!
فلفل چرا اين قدر بيخودي گريه ميکني؟ تو که هر وقت من ديدمت مي خندي! خصوصا پريروز خونه هدي اينا که خيلي سرحال بودي اصن شبيه اين دخترايي ک همش گريه ميکنن نبودي! ولي مثلا تسي ک همش گريه ميکنه بهش مياد! يا مثلا عاري... ولي به تو که نمياد! چرا همش گريه ميکني؟

پاييز جان ندارد فلفل...
ارديبهشت جان دارد!
پاييز جان درخت ها را مي گيرد،
و جان گل ها را،
و غنچه ها را...
و همه چيزهايي که ارديبهشت با بدبختي بهشان جان داده،
پاييز جان ندارد فلفل...

ايش! چرا نظرات اون پست خوبتو بستي؟ آدم که نظراي پستاي خوب رو نمي بنده! فقط نظراي پستاي مزخرف رو مي بنده (و البته نظراي پستايي که به طور مستقيم متعلق به ليلاست و به هيچ کس ديگه مربوط نمي شه)
خلاصه اينکه من امروز 17 سال و 4 ماهه ام! و نمي فهمم تو چرا انقدر گريه ميکني! البته منم از اين سکانس هاي تاثير گذار دارم! وقتايي که دو ساعته نشستم پشت ميز و فقط 5 تا تست عروض زدم و واقعا لازم مي بينم که سرم رو بکوبم رو ميز و يه بلايي سر خودم بيارم!
من خستم فلي... تو خسته نيستي؟
بريم بخوابيم؟

حس ِ کتاب خوردنت قابل تحسينه فلفللللل :))))))

فکر مي کنم باور کني ما حوالي عيد قربان ميريم مشهد ....

منو ميگي.

وب تسي. :دي

منو ناک اوت کني ديگه؟:|
اون پست رو ک پاک کردم مي فهميد:|
:دي

:|
در جواب تمام حرفات بايد بگم که همون سوم ب اي هستي:|
:دي