قرار شد از تولد خودم شرو شه ديگه

:*

محتاج دعا دوست من .......يا علي .....:-*

واي صبا باورت نمي شه شهدا چقـــــــــــــــــــــــــــدر مهربونن .......واي صبا .....تو ازشون بخواه ......تو فقط بخواه ..... ايشالا اين سفر سه روزه تبديل بشه به سفر جنوب ......ببين از همين الان برين رو مخ مدرسه که ببردتونا ......از همين الان پيگيري کنيد ...... چون دير ميشه ....

صبا .... سوم براي من بهترين سال بود .... توي دبيرستان ......تا مي توني از لحظه هاش لذت ببر .....خودتو بشناس .....استعداداتو ..... علاقه هاتو ...... کاراي بزرگ بکن توش ..... براي اينده ات برنامه بريز ..... خيال بافي کن اصلا ...... و اگر دوست داري ناراحت و غمگين باشي ......به خاطر چيزاي بزرگ ناراحت باش و غصه بخور .......نه به خاطر معدل .....نه به خاطر درس ......نه به خاطر ساعت مطاله ..... و نه به خاطر کنکور ..... حالا انتظار دارم بگي چشم ...... چون اين اولين بار بود که کوچيک تر از خودمو نصيحت کردم ...... و کم کم داره حالت تهوع نسبت به خودم بهم دست مي ده....... :))

من که جو نياوردم عزيزم .... ببين من تا همين اولاي مهرم باورم نمي شد پيش دانشگاهي شده بودم .......يعني اصولا نمي فهميدم .....حاليم نبود ....... چه برسه بخوام قشنگ ترين روزاي زندگيمو تو سوم خرج نگراني براي پيش دانشگاهي اي بکنم که کعلوم نبود بهش مي رسم يا نه ...... به هر حال نگرانيت بي جا نيست .....ولي هرچي بيشتر نگران باشي بدتره .......تو فعلا ببين رو به روت چيه ....و سعي کن با تمام قدرت بهش برسي......اگه المپياده براش تلاش کن ......اگه معدل خوب تو ترم اوله بازم براش تلاش کن .....اگه امتحان نهاييه هم همين طور ....... به بچه هاي ديگه ام کاري نداشته باش صبا .....وانا براي خودشون مي خونن ........ مگه تو کلاس مانيستن ؟ هميشه آدمايي که ميانگين ساعت مطالعاتيشون تو هفته به پنجاه ساعت مي رسه هستن ..... و تو اگر بخواي به خاطر هر کدوم از اينا استرس بگيري و نگران باشي و فکر کني غيرعادي هستي خيلي بده ....... درس خوندن به کميت نيست صبا ....به کيفيت ......ممکنه تو تو يه ساعت يه درسو جم کني يکي ديگه سه ساعت سرو کله بزنه آخرشم هيچي به هيچي ......پس فکر نکن هرکس ساعت مطالعاتيش بيشتر بود يعني درسش بهتره .....يا موفق تر ...... به حرفاي مدرسه ام اصولا توجهي نکن ......تو تلاش خودت رو بکن و به همه چي اميدوار باش .....و از روزهاي المپيادت لذت ببر ....هوم ؟ به نظرت اين بهتر نيست؟ حتي به نظرم به قيافه ي بچه هاي مام نگاه نکن صبا ..... مث من که نگاه نمي کنم ..... :))) ..... و ختي اان يادم نمياد معدل ترم دومم چن شده ..... و رتبه ام چن ......چه برسه بخوام معدل ترم اول رو يادم بيارم ......:))) ..... تو فقط تلاشتو بکن و توکل کن به خدا صبا ......مطمئنم تو آدم موفقي هستي ......مطمئنم ...... چرا نمي خوان جنوب ببنتون ؟ وا؟ نه بابا مدرسه هميشه اولش بازي در مياره بعد دم جنوب که ميشه همه رو ثبت نام مي کنن راهيان نور ......باور کن .... :-*

عيدت مبارک دوست من .......:))))

صبا ..... الان در حال حاضر دشواريت چيه ؟ با با من گفتم چار تا شيش ساعت اولا ...... پس حرف تو دهن من نذار لفطن .... بعدنشم .... ما فقط نيم ساعت کلاسمون زودتر شرو مي شه همين .......هيچ فرقي با شما نداريم صبا .... پارسال که سال عشق و حال من بود ......به جز روزاي المپياد فکر نمي کنم بيشتر از سه ساعت مي خوندم ...... روزاي المپياد شايد مي شد چار ساعت ......که اونم ما تا بعد مرحله ي دوم بيشتر خوش مي گذرونديم تا درس بخونيم ..... يعني کلا يادم نمياد روزاي کلاس سوم فشاري بهم اومده باشه ....... باور کن پيش دانشگاهي هم همينه ...... هيچ فرقي نداره و حتي با مزايايي که فقط وقتي بياي پيش مي فهمي .......پس نگران نباش .......خونسردي تو حفظ کن ...... کمربندتو ببند .......و به علامت نکشيدن سيگار هم توجه کن ........ و قدر همه اين روزاتو بدون ....... و جو نده ..... چون اگر زياد جو بدي بيشتر جوگير مي شي ....... عيد شما مبارک ..... :)))

عيد شمام مبارک پوي عزيزم ........ دوست خوبم ...... :-* ....... اينم عيديت ....... :دي

بابا صبا جو مي ده به من چه ...... وگرنه تو مدرسه که منو مي بينه ..... اه اهه اهه اهه ........ من دختر خوبيــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم ..... اهه اهه اهه اهه ....... اخخخخخخ .... اين صوت آخر در حالي بود که داشتم دماغمو مي گرفتم........ پو .... تو خجالت نمي کشي دست خالي اومدي وبلاگ من ........ وبلاگ يه سيد ......واح واح ......راضي نيسم ازت رحيمي پور ....

واح .... پو تو داري جو مي دي ..... بابا من عصباني شده بودم به خاطر اينکه ناظم هاي محترمه مون رو بايد رفتارشون رو ببيني ...... با ما ...... من بيشتر از مدل اينا ناراحتم ......و گرنه من همونيم که هستم ...... ولي عصبانيم ..... اون موقع که شاد بوديم گير مي دادن که چرا تو راهرو عربده مي زنين ...... حالام که کار داريم ...درس داريم ......مي گن چرا خاموشيد ...... والا من نمي دونم به کدام ساز .... بعدشم ..... من يه سوم ب اي تنهام تو کلاسمون .....بدون حتي هدي ......که وقتي دارم بلند شعر مي خونم با خودم ..... بهم مي خندن .......يا چپ چپ نگام مي کنن که خفه شو .......يا وقتي دارم با خودم بلند بلند حرف مي زنم ........يا وقتي که دارم روي تخته براي اون ها شعري رو که تو شبش براي اس زدي مي نويسم .......سرم فرياد مي زنن که بيت المالههههههههههههههههههه ......و چنان اينو مي گن که من فکر مي کنم الان در حال دزدي از مال و جان و ناموس آن ها مي باشم ......پو .... من سوم ب اي هستم ..... يه سوم ب اي غرغرو و لوس ..... و تو حق نداري به من بگي لوس ...... چون لوسم .....همينيم که هست ... بعدشم....نشنيد عيدو تبريک بگي ...... واح .... :)))))))))))

صبا؟اين بيشتر از اين که انتقاد ازوضعيت پيش دانشگاهي باشه که به نظرم زيادم فرقي با بقيه ي پايه ها مخصوصا سوم نداره انتقاد از وضعيت فراموش کردن روياها و فقط درس خوندن بود همين ......وگرنه نه زنداني اي در کاريه نه زندان بانيه ..... اصلنم دلت هري نريزه ..... باشه ؟

مي دونم وقتي به رحله ي تو برسم دلم براي همه ي اين چيزا تنگ مي شه ..... اما مي رسم؟ هوف .... جيغ و داد مي کنيم ..... اما .... چه جيغ و دادي ؟!