• وبلاگ : كاش كه با هم باشيم
  • يادداشت : من از يادت نمي کاهم ...
  • نظرات : 0 خصوصي ، 5 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + صبا 
    جدي؟همون تلنگر منظورم بود ديه
    پاسخ

    :)) .... سفر بخير رفيق ....
    + پرنيا 
    سلام فاطمه سادات
    خيلي متنت قشنگ بود انقد كه منو بعد يه سال كه وبلاگتو ميخونم وادار به نظر دادن كرد:)
    من واقعا لذت بردم.
    خيلي منطقي و بجا و قشنگ نوشته بودي.
    راستي جنوبه اول كه گفتي همون اولين باري بود كه ما رفتيم جنوب. كه با اقاي كاظمي بوديم. من قشنگ خاطره هايي كه گفتي برام زنده شد. اولين جايي كه رفتيم دوكوهه بود و حسينيه حاج همت و اينكه قبر شهيد گمنام توشه. خيلي اون سال خوب بود... من دقيقا تو رو يادمه :)
    سرباز بي احساس ...! ؛) اميدوارم تووي همه اتفاقاي زندگيت انقدر قشنگ و منطقي فك كني و از ته دلم و از ته عقلم مطمئنم كه امسال موفق ميشي.
    خوب درس بخون سرباز:)
    پاسخ

    سلام! مچکرم ..... پس تو هم قبول داري که جنوب سال اول يه چيز ديگه بود هوم ؟ هعي ...
    تک تک جملات پستت تلنگري بود...که مثل پتک خورد تو سرم...
    ممنون بخاطر همه چيز

    پاسخ

    چرا پتک؟ ....:))))) ..... پتک براي چيزاي ناگواره .... يني من شيفته تم صبا .....:))))
    + صبا 
    و سوم هاي امسال که يزد را بر جنوب ترجيح مي دهند...

    نگو فاطمه سادات...نگوووو تروخدااااااا اينجوري نگووووووو
    من حتي تا آخرين لحظه اسمم تو کاروان راهيان نور بود...شايد
    اگر تو هم درميان ما بودي يا حداقل به جاي من بودي...
    دارم ديوانه ميشم اينجوري نگووووووو



    پاسخ

    باشه صبا .... خب من نگفتم که ... شکيبا مي گفت خود بچه ها خواستن که برن يزد ..... همين .... حالا مشکلي نيست که .... تو هم مث ما امسالو بايد پشت سنگر بموني .....اينا رو نوشتم که غصه ي نرفتن رو نخوري ديگه رفيق ..... هوم ؟