• وبلاگ : كاش كه با هم باشيم
  • يادداشت : خط خطي
  • نظرات : 1 خصوصي ، 6 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + س ن ا 
    حالا من بزرگوارانه مي بخشمت که دلت ميخواسته صدامو ببرما!
    زهره بيچاره تازه 4صب پاشده درس خونده! و وقتي منو توو دانشکده ديد، انگار مامانشو ديده باشه!!! دويد اومد گف ميشه جواب سوالارو برام توضي بدي؟
    وال لا
    جان فشاني هاي ادمو ميبره زير سوال...
    و تازه غرغرو هم خودتي
    آخ و اوخم خودت ميکني
    واح واح...
    حالا بخشيدمت ولي تکرار نشه...
    پاسخ

    خخخخخخخ....نفرماييد....يکم خفيف از بريدن صدا مقصود بنده بود....که البته چون که صد آمد نود هم پيش ماست و اينا....خخخخخخ.....خواهر حالا من از اون ور داشتم به خودم اميد مي دادم که فاطمه سادات تو خوندي بلدي ....چيزي نيس که عموميه...غصه نداره که....بعد خواهر در يک آن که تو رو ديدم احساس کردم اصن از ابتدا هيچي بلد نيستم...يني يک لحظه به خودم گفتم کااااااارت تمومه....خخخخخخخخخخ حالا شما به بزرگي خودت ببخش...به هرحال وقايع بايد عينا ثبت بشه... من شرمنده ي آيندگاني که ميان اينا رو مي خونن نشم..