جزوه ي قصيده سنايي...
عيد 92...
خودکار آبي کمرنگتو برداشتي
نوشتي:
«من و اين»
و تمومش نکردي
و من کلي زور زدم تا به ذهنم رسيد و با مداد بقيه شو نوشتم
«همه خوشبختي محاله»...
هنوزم هست...
و خواهر حتما تصوير ذوق بي صداي اون روز ما توي راهروهاي مدرسه هم
هنوز تو عالم هست...
من فکر مي کنم اميد به آينده
و رويا پردازي
جزوي از همين لحظه ست
يني فکر مي کنم گاهي فکر آينده ست که الانو مي سازه
و حتي فکر گذشته...
يني آينده الآنه
گذشته ست
يني الآن آينده ست...
گذشته آينده ست...
متوجهي خوار؟!
خواهر خوبم...
>:***<