|
کاش که با هم باشیم
| ||
|
این روز ها دلم می خواهد خودم را پرت کنم در دور ترین نقطه ی زمین تا هیچ کس پیدایم نکند تنها بنشینم تنهای تنها گریه کنم بخندم جیغ بزنم با خودم حرف بزنم قربان صدقه ی خود پرت شده ام بروم گاهی دوست دارم چند روزی گم و گور شوم بعد آن موقع درست آن موقع که احساس خستگی کردم کسی صدایم بزند صدایم بزند و من با تمام وجودم جوابش را بدهم ولی حیف حیف که من مانند یک آدامس بی خاصیت به این زندگی پر از خستگی چسبیده ام من این روز ها جویده شده ام ... و چه کسی است که یک آدامس جویده شده با خاصیت کشسانی فراوان را دوست داشته باشد ؟ هیچ کس حتی من
یا الله [ سه شنبه 91/3/30 ] [ 12:7 صبح ] [ فلفل ]
[ نظرات () ]
آن روز که از غار حرا برمی گشتی، می دانستی که کارت با این قوم جاهل که جاهلیتشان تا ابد خواهد ماند ، تا آخر الزمان، تا ظهور منجی می دانستی که کارت با این قوم سخت خواهد بود .... که ریگ ها و سنگ های داغ بیابان های مکه ؛ شکنجه گر خیلی ها خواهند بود . سمیه را می شناختی ؛ عمار را هم ... می دانستی قوم تو و قوم علی (ع) تا ابدیت مظلوم خواهند ماند .... میدانستی که نسل کذایی ابو جهل ها باقی خواهد ماند تا قیامت ... اما با متانتی که مخصوص خودت بود .... با مهربانی ای که فقط از تو انتظار می رفت . با همان صلابت محمدی ات .... با همان استواری پیغمبری ات .... از کوه پایین می آمدی و در فکر بودی ... که تو فقط برای پیامبری مبعوث نشدی ! تو برای احیای انسانیت ، مهربانی ، عزت بر انگیخته شدی ... و خوب می دانستی که رحمة للعالمینی و تنها محمد(ص) خدایی ! و البته تنها یار و یاور ما بی وفایان کوفی در این عصر غیبت .... تنها کسی که می شود هنوز به ریسمان مهربانی اش چنگ زد و از بلای آخر الزمان در امان ماند ....
یا علی
[ دوشنبه 91/3/29 ] [ 9:45 صبح ] [ فلفل ]
[ نظرات () ]
دلم را در آزمایشگاه فوق تخصصی شان تشریح کردند ... و در جواب آزمایش نوشتند : "هیچ اثری از آدمیزاد در آن دیده نشد ." حالا یکی به من بگوید دل من به آدمیزاد های این عصر نبرده است؟ یا آدمیزاد های این دوره دلشان جنس دیگری است ؟
یا زینب [ یکشنبه 91/3/28 ] [ 2:24 صبح ] [ فلفل ]
[ نظرات () ]
شکنجه یعنی این که دلت هزار حرف داشته باشد ولی نه دستت بتواند بنویسد نه زبانت بتواند بگوید نه چشمانت را کسی بتواند بخواند شکنجه یعنی این یعنی هر چه کنی نتوانی بگویی که چه قدر گم شده ای ....
یا زینب [ شنبه 91/3/27 ] [ 12:16 عصر ] [ فلفل ]
[ نظرات () ]
خداحافظ ...
اصلا می دانی چیست ؟ بگذار تمام استعاره ها و تشبیه ها شرمنده ی همین چند حرف خاک گرفته ی الفبا شوند ... من با همین چند حرف مرثیه می خوانم ... کمی ... فقط کمی خسته ام ....
پینوشت : چند بار ذکر " کاش که با هم باشیم " را بگیرم تا باز هم با هم باشیم ؟
یا صاحب صبر [ پنج شنبه 91/3/25 ] [ 9:10 عصر ] [ فلفل ]
[ نظرات () ]
سعدیا مرد نکونام بمیرد روزی زنده آن است که نابود کند دل ها را در لغت نامه ی ما مرد نباشد کلمه مرد اصلا به چه مفهوم ؟ کجا ؟ راستی قیمت این مرد چه قدر است شاعر ؟ این گرانی کمری می شکند از بابا راستی می شود اینجا بخری کمی از مردی را ؟ گرمی را ؟ بفروشی و کلاهی به گشادی فلک بگذاری سر ملت که عتیقه است ، گران است ، عزیز است .... سعدیا باور کن ! ما فقیریم از دل ، از ایمان ، از عشق ... مردهامان رفته اند ، مردند ، زیر خاکی شده اند .... سعدیا حال بمان ماضی تو بود بعید قصه را باور کن ! اهل این شهر غریب سال ها در پی ناند و توهم دارند که عقب مانده ترین مردم دنیا هستند و غم و نان و نمک سر سفره دارند گوش هاشان بسته، چشم هایی تیره و خوشی در می زد نشیندند و گذشتند وَ گفتند که ما سال هایی متمادی است که دنبال خوشی می گردیم سعدیا خوب بخند ! قصه ی ما طنز است ولی ای شاعر گمگشته ی من ! ول کن این مردی را درد دارد که در این عصر تو دنبال نکونام جوانمرد مروت می گردی درد ما این ها نیست درد ما خود ماییم باور کن ! سعدیا باور کن که در این عصر فقط پول مهم است و بس ...
یا غائب الزمان [ سه شنبه 91/3/23 ] [ 12:14 عصر ] [ فلفل ]
[ نظرات () ]
میان دلتنگی روز هایم پیدایت می کنم . گرد و خاکت را با دستمال می گیرم . و می بوسمت . و تو باز مثل مجسمه های زیبا مرا از درون کاغذ شفاف عکس نگاه می کنی ... زندگی من سال هاست به این مراسم تکراری حسودی می کند من سال هاست که زندگی ام را نبوسیده ام اما هستی ام را چرا ...
یا زهرا [ شنبه 91/3/20 ] [ 11:49 صبح ] [ فلفل ]
[ نظرات () ]
|
درباره وبلاگ  | |
| [قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] | ||
