کاش که با هم باشیم
| ||
امیرالمؤمنین، حضرت علی به امام مجتبى(علیهماالسلام) فرمود: «حسن جان یک سال است هوس کردهام یک مقدار جگر گوسفند به صورت پخته بخورم. این یک ساله دائم به نَفسم گفتم: صبر کن، صبر کن . امیرالمؤمنین (علیه السلام) مىفرمود: در دنیا فقط خودم را آماده کردم که نفسم را تربیت کنم. و فقط بهش گفتم صبر کن. امام مجتبى(علیه السلام) عرض کرد: بابا جگر را فراهم کنم؟ فرمود: بله. ابتدا امام حسن(علیهالسلام) وارد اتاق شد. خواهرها و برادرها را صدا زد. مىخواست خبر خوشحالکنندهاى بدهد، چون بچهها 63 سال مىبینند که امام چند نان جوین را در یک کیسه مىگذارد و درش را مىبندد و مُهر مىکند، تا مبادا اهل خانه به این نان جو آب بپاشند تا نرم شود. بالاترین خورش سفره حضرت على(علیهالسلام) هم، یا نمک و خرماست و یا شیر. امام حسن(علیهالسلام) صدا زد: برادرها، خواهرها پدر امروز مىخواهد غذاى خوشمزهاى بخورد. به مغازه قصابى رفت و مقدارى جگر خرید. آبپز کردند و وسط یک نان نرم گذاشتند. امام مجتبى (علیهالسلام) غذا را با ترس و نگرانی مقابل امیرالمؤمنین گذاشت، بچهها همه نگاه مىکنند. امام نان را گرفت و از روى جگر بلند کرد. یک نگاهى کرد و فرمود: حسن جان! در کوفه خانهاى را مىتوان سراغ گرفت که از این غذا نخورده باشد؟ عرض کرد: پدر جان! ممکن است. فرمود: حسن جان! جان من! این غذا را بردار و به محله فقرا ببر و ببین چه کسى از این غذا تاکنون نخورده، به آنها بده تا بخورند، زیرا در روز قیامت طاقت محاکمه خدا را ندارم.
*** حکایت ساده ای نیست . اصلا ساده نیست . دل آدم از جا در می آید . چه قدر به خودش سخت می گرفته امام که پسرش از شنیدن درخواست او برای پاره ای گوشت خوش حال می شود . دیگر دلم نمی خواهد لب به غذا بزنم . روزگاری که در همین تهران خودمان و نه کوفه ی آن موقع ؛ عده ای همان نان و خرمایش را هم ندارند که بخورند . و من ... شیعه ی چنین امامی هوس معجون پر از گردو و پسته می کنم . هوس ماهی کباب می کنم . هوس می کنم ... گاهی حالم از خودم و آدم های اطرافم بهم می خورد . ابعاد عرفانی و عاشقانه و سیاسی و عدل و این های امام علی به کنار . همین غذا خوردنش , همین سبک زندگی فقیرانه اش خدا می داند که چه روضه ها می طلبد . امام بود . خلیفه بود . حاکم بود . پسر عموی پیامبر بود . همسر دختر پیامبر بود . برای شما عجیب نیست ؟ عجیب نیست که خلیفه ی یک مملکت نان خشک شده اش را هر روز مهر کند تا کسی مبادا به آن آب بزند تا نرم شود ؟ شیعه بودن به همین سادگی نیست . نبوده است. باید بیشتر از این ها به خودمان سخت می گرفتیم . باید بیشتر به این دل بگوییم : صبر کن , صبر کن , صبر کن .... ! وگرنه خدا می داند روز قیامت اصلا جزو شیعیان حسابمان بکنند یا نه ... خدا می داند ... :((
پینوشت : دلم می خواهد گاهی , بمیرم ... پینوشت : رفقا شب های قدر اول برای شیعه بودنمان و شیعه ماندنمان دعا کنید . بعد هم برای کشور مان . برای رهبرمان . برای موفقیت رئیس جمهورمان ... کشور را یادتان نرود این شب ها .
یا علی
[ دوشنبه 92/5/7 ] [ 2:38 عصر ] [ فلفل ]
[ نظرات () ]
امسال اولین سالی است که برای شب های قدر تو اضطراب دارم . قربان ذکر " الا بذکر الله ... " ات بشوم ! خوف آمده سراغم از میان این همه مهربانی ات . آن هم در این شب ها . قرآنت را که باز می کنم هشدار می دهد . آیات جهنم را داغ می گذارد روی دلم . امسال با خجالت و ترس اذن می خواهم از تو . با خجالت و ترس ... ترس از دوست داشتنی ترین معبود دنیا . من خوش بختم . من یک ناشکر خوش بختم . همین که تو این قدر حواست به دل من هست و من حواسم نیست . همین که تو عاشق تری به من تا من ... همین که تو معبودی و من در پیچ و خم عین عبدت هم مانده ام . من با همین ها خوش بختم . شب های قدرت دارد می آید . دستان من یخ کرده است . قلبم دارد از جا کنده می شود . درد دارد . نفس هایم به شماره افتاده است . دنیایت برایم شمارش معکوس گذاشته است . با خوف و خجالت می آیم سراغت تمام امید من ! اذن می دهی ؟ با این قلب لرزان و با این دستان سرد و چشمان خیس ؟ و این دل ... که سه نقطه هاست رو به رویش ... ؟ و ما از توییم .... و انا الیه راجعون ... من مراجعم ! یک مراجع مضطر ... خدای خوبِ خوبِ من ! با اجازه ی مهربانی ات ... بسم الله الرحمن الرحیم ...
یا الله... [ شنبه 92/5/5 ] [ 3:19 عصر ] [ فلفل ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |