سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کاش که با هم باشیم
 

از این بالا آدم ها یک نقطه اند . یک نقطه به اندازه ی آن دانه هایی که غروب ها با آن افطار می کنم .

آدم ها کوچک و بزرگ همه یک نقطه اند و من غبطه می خورم و گاهی هم چشمتان روشن مغرور می شوم .

من که هر روز می آیم اینجا روی این گنبد طلاییتان می نشینم و با شما آزاد و رها صحبت می کنم ولی آن ها همدیگر را له می کنند تا دستشان برای ثانیه ای به پنجره ی فولادتان بخورد .

می دانی آقا !!! واقعا گاهی وقت ها به خودم مغرور می شوم که من کبوتر حرم شما هستم .

و می توانم هر غروب بعد از افطار بیایم اینجا و پا بگذارم روی این گنبد طلاییتان همانی که مردم شهر وقتی آن را  از دور  می بینند خم می  شوند و سلام می کنند .

من که چیزی نیستم آقا !!!!

من فقط کبوتر سفید و گمنام و غریب شما هستم .

که فقط فرقم با بقیه ی پرندگان دنیا این است که می توانم هر روز در کنار شما افطار کنم و بنشینم اینجا و زائران غریبتان  را با چشمان گریانشان ببینم .

من که چیزی نیستم !!!

آقا به من قول بدهید . به من قول بدهید به نان و نمکی که با هم خورده ایم من باز هم مقصد گاه هر شبم اینجا باشد و باز هم با دانه های حرمتان روزه ام را باز کنم .

آقا به من قول بدهید که قولتان را نمی شکنید .

من می خواهم همان کبوتر غریب و گمنام حرم شما باشم .

 

 

 

 

یا امام رضا

 


[ پنج شنبه 89/11/14 ] [ 5:41 عصر ] [ فلفل ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 111
بازدید دیروز: 24
کل بازدیدها: 395258