کاش که با هم باشیم
 

در صورتی را یاز می کنم

با چهره های تپل مپل بچه های دوم ب مواجه می شوم .

صورت دیدیوم از بس که خندیده گل انداخته و دستش هم به سمت قویچی(دختر نازنازی قیچی )دراز شده که فکر می کنم منظورش این است که او مرا این طور خندانده.

باز هدیوم زیر زیری می خندد و مینی پولی و مینی عاری  در برابر هم ایستاده و شکلک های عجیب و غریب در می آورند.

نرگسی (دختر یکی از نرگس ها ) به طرفم می رود و می گوید سلام خانوم معلم و من بغلش می کنم و من گویم سلام نرگسی چه طور مطوری؟

بعد از کلی تلاش و رفت و آمد بالاخره بچه های دوم ب را سر جایشان می نشانم.

که بعد از این همه تلاش های خستگی ناپذیر مینی پولی دستش را بلند می کند  می گوید خانوم معلم میشه من دم پنجره بنشینم.با تعجب از او می پرسم وا ا ا  مامانت دم در می نشست اونوقت تو می خوای دم پنجره بشینی؟

مینی پولی شانه هایش رابالا می اندازد  و یک طوری به من می فهماند که به تو مربوط نیست.

چشمم به مینی عاری می افتد که برچسب پلنگ صورتی به یقه اش چسبانده بود.

خنده ام می گیرد. تازگی ها خیلی شیرین شده است.

مینی پولی تا از ته کلاس به جلو بیاید لیلا بانو برایش زیر پایی می گیرد.

میلک (دختر فیل کوچک) خم شده و دارد دنبال پاک کنش می گردد.

بنابر این مینی پولی شیطون بر روی میلک می افتد میلک بر روی نیم گین (دختر نگین ) می افتد.

و بچه های کلاس دوم ب مانند یک دومینو و در یک چشم به هم زدن روی هم دیگر .. . . .

من هم بلند بلند می زنم زیر خنده و بعد از حدود 35 دقیقه تازه بچه ها به خودشان می آیند که باید کلاس شروع شود که من هم با سکوت آن ها می فهمم که باید به خنده ام پایان بدهم.

شروع می کنم به حاضر غایب کردن . . .

نرگسی . .  . .غایب

تعجب نکنید بچه ها به جای حاضر می گویند غایب . . .

لیلا بانو . . .  غایب

هدیوم . . .  غایب

مینی عاری . . .  غایب

مینی پولی . . . .غایب

نیک نک (دختر نیکی ) . . . . غایب

میلک . . . . غایب

ضحک (دختر ضحی ) . . . . غایب

یاس منگولا . . . . حاضر از بچه ها پرسیدم چرا حاضر گفتند که تا اطلاع ثانوی قربانی داستان های مادرش شد.

وتن (دختر متن ). . . . غایب

مینی کوثر . . . .  حاضر . . .

_ آخه چرا؟

_خانو معلم با مامانش رفته پارک بانوان

بنتی نمکی . . . . غایب

عبید (دختر عبدو) . . . . غایب

و آخرین نفر

فیل فیل (دختر ناز نازی خودم) . . . . . غایب

و او دوباره از خجالت سرخ می شود.

حاضر غایب تمام می شود بخوانیم راباز می کنم درس سوم . . . .      دوستی

به ضحک می گویم بخون عزیز دلم . . .

شروع می کنه . . .

به نام خدا

درس سوم

دوس. . . . 

خانوم ناظم (نوه ی خانوم کریمی ) در کلاس رومی زنه و می گه خانوم حسینی برق مدرسه رفته نتونستیم زنگ کلاس هارو بزنیم زنگ خورده.

بچه ها جیغ می کشن و بلند می شن

من هم  خوش حال می شم با این که از نیمه ی سال گذشته و من هنوز درس سوم رو ندادم اما از خنده ی و خوش حالی اونا منم خوش حال می شم . . . 

 

 

 

یا علی مدد  


[ چهارشنبه 89/4/16 ] [ 10:51 صبح ] [ فلفل ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 42
بازدید دیروز: 52
کل بازدیدها: 398780