سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کاش که با هم باشیم
 

آدم ها ابله شده اند یا نه . همه خودشان را زده اند به کوچه ی علی چپ ؟؟؟

انسان ها زیادی زمینی شده ا ند یا نه زمین ، زمین گیرشان کرده ؟؟

من زیادی بی پرده شده ام یا نه مردمان این شهر خود را پشت  پرده و زیر پرده پنهان کرده اند ؟

من کم تحمل شده ام یا نه انسان های این دنیا بی قید و بند بدی می کنند ؟

من باید خسته شوم یا نه مردمان این زمانه باید بار سفر ببندند به بیابان ؟

من بی خود شده ام یا نه مردمان این زمانه باید بگریند از حماقتشان ؟

نه انگار اتفاقی افتاده . انگار پیمانی بسته اند انسان های زمینی این شهر .

پیمان بر بد بودن . پیمان به دل شکستن .

نه انگار اینجا . همین جا همه عادت کرده اند به ذلالت . به ترس . به بدبختی .

شاید کسی هست که مانع خوبی می شود .

نکند که آدم بد های قصه های مادر بزرگ سر از قصه ها در آورده اند و دوباره می خواهند همه چیز را آلوده کند .

کسی نیست که به من بگوید مگر تو ایمان نداری به حق .

مگر نمی د انی پایان همه ی قصه ها و اتفاق های دنیایی مثل شاهنامه و قصه های مادر بزرگ خوش است .

اما تا کی .

نکند من طوری دیگر شده ام و دیگران درست اند .

نکند من دارم بیراهه می روم . نکند صراط مستقیم را اشتباهی به من نشان دادند.

من به مانند کسی می مانم که راهی را دارد آرم آرام و با اطمینان می رود و مردمانی عجیب و غریب مخالف جهت او تند تند و بی فکر ــ انگار کسی دنبالشان کرده باشد ــ می دوند و مدام به تو طعنه می زنند .

آهای . اگر من هم مثل این ها در طوفان های بی حسابشان و در خلاء خوبیشان غرق شوم .  چه کسی جواب در به دری دلم را می دهد ؟

می خواهم خوب بمانم .

آیا کسی هست که مرا یاری کند ؟

 

 

 

 

یا صاحب الزمان . . . .. . چرا نمی آیی آخر ؟

 


[ جمعه 89/12/20 ] [ 11:50 عصر ] [ فلفل ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 447
بازدید دیروز: 227
کل بازدیدها: 395821