کاش که با هم باشیم
| ||
تنها بودی . خاک گرفته و دودی . به همه هشدار می دادی که اینجا سر پیچ است . راست قامت ایستاده بودی سر پیچ . صورت مثلثی ات را به همه نشان می دادی . مردم دوستت نداشتند . نگاهت نمی کردند . اگر هم می کردند . می گفتنتد این چیست که دیگر اینجا سبز شده . اما تو سبز نشده بودی تابلوی مثلثی شکل من . تو را گذاشته بودند آن جا تا همه بدانند که اینجا در محدوده ی خطر است . اینجا سر پیچ است . اینجا باید مواظب بود . تو دوست نداشتی سر سال تحویل کسی یتیم شود . تو دوست نداشتی همسری شب ها کابوس جاده و کامیون را ببیند . تو دوست نداشتی که پسری از هشت سالگی مرد خانه شود . تو تابلوی خطر بودی . تو را گذاشته بودند سر پیچ جاده تا به همه بگویی که اینجا مواظب باشید . صورت مثلثی شکلت را از هیچ کس پنهان نمی کردی . می گذاشتی همه علامت تعجب روی صورتت را ببینند . تعجب کرده ای از این که چرا هر بار بعد از این که همه را از مرگ نجات می دهی باز تو را نمی بینند . باز وقتی به تو می رسند لعنتت می کنند که چرا مجبورند نگاه هایشان را خرج تو کنند . ناراحت نباش تابلوی خطر من . ناراحت نباش . اگر همه دنیا هم از تو و دوستانت بدشان بیاید من با تمام وجود از شما و صورتک های مثلثیتان دفاع می کنم . باید قدر تو را دانست . تو مترسک سر جاده نیستی . تو تابلوی عزیزی هستی که فقط به فکر دیگران است و برایش اهمیتی ندارد که هر سال زیر برف و باران و آفتاب و داغ اشک می ریزد و باز با چهره ی مثلثی اش و با گریه می گوید : خطر . اینجا پیچ جاده است . لطفا به خاطر خودتان مواظب باشید .
یا مهدی [ پنج شنبه 90/1/18 ] [ 12:35 صبح ] [ فلفل ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |