ببار باران
بر این خانه سوخته . ببار بر این جگر های سوزان .
ببار آسمان . ببار بر دامن کودکی که هنوز نیامده آتش این دنیا لباسش را سوزانده است .
ببار بر این در باران . تو را به خدا ببار . آخر مگر این بانو چه قدر تاب درد و رنج دارد .
ببار آسمان . تو که در کربلا فقط خواهی نشست و نگاه خواهی کرد به لب های ترک ترک رقیه . ببار آخر . اینجا ببار .
ببار بر دل صاحب عزای یاس . یاس خانه دارد می سوزد . پس تو کجایی آسمان . پس تو کجایی که نمی بینی . چرا با سیلت نمی بری این بی وفایی ها را .
آخر مگر تو آسمان نیستی . مگر نمی گویند وسیعی و بخشنده . مگر مادر نمی گفت پدر بزرگت به آسمان رفته . پیش خدا .
آسمان چرا نمی باری پس ؟ چرا بر دل من بیچاره نمی باری که دیگر از حرارت جگر آتش گرفته ام رو به ذوب شدن می روم .
باران پس تو به چه دردی می خوری ؟
ببار بر خانه ی سوخته مان . بر کبودی های پهلوی مادر . بر اشک های تبخیر کننده ی پدر. بر بوسه های داغ برادر بر سینه ی مادر .
آخر مگر دلت از سنگ شده آسمان ؟ آخر مگر نمی بینی ؟
ببار دیگر . ببار به خاطر دل پر از صبر من . ببار .
یا زهرا