کاش که با هم باشیم
| ||
خاتون برش داشت و انداخت در تشت فیروزه ای که همان کوچک شده ی حوض خانه بود انگار . آب برق برق می زد روی صورت سرخ شده ی خاتون که گر گرفته بود از گرمای مرداد ماه . فشارش داد داخل آب . پیراهن گل گلی سرش خیس شد و سرمای اب تا مغز تار و پودش رخنه کرد . خاتون ، سنگینی پیراهن را بیرون کشید . و شر شر خیسی آب ، آینه ی داخل تشت فیروزه را قلقلک داد . خاتون صابون را هل داد روی آیینه ی آب و دهان صابون کف کرده بود از سرمای آب . و پیراهن دلش پیچ پیچ خورد . خاتون بازی می کرد با پیراهن و آب که خنکی اش دستش را زمخت کرده بود . پیراهن را بالا می اورد و هی به گل های باغش نگاهی می انداخت و ته دلش انگار قندی یا شکری آب شده باشد ، ذوق می کرد . پیراهن هم الحق زیباییش را به کمال می رساند و عکسش زیبا تر توی شیشه ی چشمان خاتون می نشست . در گرمای مرداد باغ گل پیراهن خاتون نه گرما زده شده بود ، نه پلاسیده . خاتون با تردید پیراهن را از توی تشت فیروزه در آورد و آن قدر پیراهن را پیچاند که به جای شر شر آب دل و روده ی پیراهن چکه چکه می کرد . خاتون پا و دست پیراهن را می پیچاند و از صدای برخورد چکه های اب با ایینه لذت می برد . ولی خوب که نگاه می کردی گل های باغ پیراهن خاتون کج و معوج شده بود اما زیباییش هنوز چشمان خاتون را خیره می کرد . و بند زردی که از ان سر حیاط کشیده شده بود مهمان جدیدی داشت . بند زرد حیاط خاتون که لباس های زیادی را می شناخت انگار عاشق شده بود . هنوز باغ گل خاتون را پهن نکرده انگار می خواست وول وول بخورد بین گل های لباس . و بی قرار منتظر بود خاتون سنگینی باغ گل را بیندازد روی دوش خسته ی بند حیاط که سال ها بود در جوار لباس های خانه مو سفید کرده بود و ریش های زردش دیگر رنگ دندان هایش شده بود . بند پیر خانه لحظه شماری می کرد برای باغ گل جوان خاتون که تازه پیدایش شده بود . بند پیر بی قرار سردی دلنشین پیراهن بود در این گرمای مرداد ماه . و در فکر داغش داشت نقشه ی چیدن یکی از گل های سرخ پیراهن را ترتیب می داد که در موقعیتی مناسب ، آن زمان که جوراب ها توی سبد هستند و شلوار های پا دراز دیگر فرصت پا درازی ندارند و آن موقع که چارقد های خاتون با هم مسابقه ی زیبایی نمی دهند ،دقیقا در فرصتی مناسب ، تقدیم کند به زیباترین باغ گل عمرش که روز ها بود بی قرار آمدن خاتون و سردی تشت فیروزه و کف کردن صابون و البته باغ گلش بود .
یا علی [ شنبه 90/4/11 ] [ 11:32 عصر ] [ فلفل ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |