کاش که با هم باشیم
| ||
صاحب خانه تیر دروازه اش را می بوسد و می گوید "جان مادرت غیرت به خرج بده " . نگذار رو سیاهی به تور دروازه مان بماند . تیر دروازه غیرتی می شود . چشم ها به سوت داور است . بازیکن هنوز پشت توپ پنالتی قرار نگرفته است . جلو می اید . دروازه بان تعجب می کند . اخم می کند . اما بازیکن بی اعتنا داخل حریم خصوصی دروازه بان می شود . داخل دروازه . کنج کنج . گوشه ی گوشه . فرود می آید . تور سفید دروازه را بغل می گیرد و می گوید . "جان مادرت روی مهمانت را زمین نینداز " . دروازه بان دوباره اخم می کند . بازیکن پشت توپ قرار می گیرد .داور فوتش را بالا می اورد . سوت جیغ می زند . و بازیکن محکم مهمان ناخوانده را پرت می کند . توپ تیپا خورده بلند می شود . بالا می رود . تیر دروازه استواریش را در چشم توپ می کند . توپ می ترسد . تور سفید قلبش می زند . می خواهد مهمانش را صمیمانه بغل کند . می خواهد صدای جیغ تماشاچیان را بشنود . اما تیر دروازه هنوز غیرتی است . هنوز استوار است . توپ سردرگم است . صدای تپش قلب تور را می شنود ولی غیرت تیر دروازه را کجای قلب پر از تشویشش بگذارد . دروازه به خود می لرزد . غوغایی است در دلش . توپ کم کم فرود می اید . تور سفید اغوشش را باز می کند . تیر دروازه اخم می کند . توپ چشم هایش را محکم می بندد . دیگر چیزی نمی بیند . صفحه سیاه می شود . خودش را رها می کند . انگار این بار هم باد باید قاضی بین دل لرزان تور سفید و غیرت تیر دروازه باشد .
یا مهدی . . . [ چهارشنبه 90/4/22 ] [ 12:46 صبح ] [ فلفل ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |