کاش که با هم باشیم
| ||
من . یا ما . نمی دانم . شاید ما . شاید هم من . خلاصه این که غروب این جمعه هم گذشت . من می دانم . غروب جمعه های دیگر هم می گذرد . عین هر روز . عین هر هفته . اینجا ما نماز مغرب را فرادی خواندیم . خوش به حال فرشتگان . خوش به حال آن سیصد و سیزده عزیزی که می شوند فرماندهان سپاهت . چه نمازی خوانده اند این جمعه و جمعه های پیشش. چه حالی پیدا کرده اند وقتی با سجده ات سجده کردند و و با قنوتت دعا . راستی اقا ما که خیلی دور و دیر شده ایم از شما . اما می خواستم بدانم در قنوت های پر از نورتان جایی هم برای ما هست ؟ جایی برای ما که دعای عهدمان شدست مضحکه ی عهدشکنان ؟ جایی برای ما که ندبه ی صبح هایمان بوی خواب می دهد ؟ آقا من نمی دانم چه قدر امیدتان را نا امید کرده ام . اما یک چیز را خوب می دانم . این که هنوز به ما خاک گرفته های از قافله مانده امیدی هست . این را امام جماعت مسجدمان گفت . خطاب به من . یا شاید ما . گفت جوان ها . اقا امیدش به شماست ! در دلم گفتم . آقا عزیز است . آقا مهربان است . آقا تنهاست . آقا یار ندارد . آقا غم دارد . این جمعه که گذشت . اما می خواهم زود تر ؛ قبل از هر کسی ، تولدتان را تبریک بگویم . بگویم اقا میلادتان مبارک . در تنهایی دلم برایتان جشن تولدی بگیرم . دلم را چراغانی کنم . بعد روی کیک تولدتان شمع بگذارم . به تعداد بهار های عمرتان . به تعداد ثانیه های نبودنتان . به تعداد سال هایی که گفتند تو سربازی و فرمانده روزی می اید . به تعداد لحظه هایی که در گوشم خواندند منتظر . چند شمع بگذارم ؟ چند شمع برای امدنتان قربانی کنم می ایید ؟ چند ساعت دیگر تولدتان است . اما چه شوری دارد تولدی که صاحبش غایب است . مهمان ها هستند . شمع هست . اشک هست . لبخند هست. و البته انتظار هم هست . بیایید به خاطر شمع هایی که برای امدنتان بی صدا آب شدند . بیایید به خاطر اشک سوزناکشان . نه به خاطر من . یا شاید ما . می بینید چه جشن تولد غریبی برایتان برپا کرده ام ؟ راستی اقا . صدای نا امیدی کلماتم تا اسمان هفتم می رسد ؟ به خاطر شمع هایتان هم که شده ــ می دانم که کمتر از سیصد و سیزده تاست ــ نمی خواهید بیایید ؟
تولدتان مبارک .
یا صاحب الزمان . [ جمعه 90/4/24 ] [ 9:59 عصر ] [ فلفل ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |