کاش که با هم باشیم
| ||
می آیند همش جلوی چشمانم رژه می روند . هی بالا و پایین می شوند . ادا در می آورند . زبان در می آورند . صورتشان را کج و کوله می کنند . مغزم را با آن انگشتان نازکشان قلقلک می دهند . منم ، دلم هررررری می ریزد و آن ها انگار نه انگار . انگار نه انگار . . . وقتی شعر می خوانم هم همش جلویم ادا و اصول در می آورند و بغ می کنند می نشینند گوشه ی ذهنم . اولین کلمات شعر را که می خوانم همشان شروع می کنند به بلند شدن و سر و صدا کردن و اعتراض کردن . شعر می گوید :" سنگین از نگفتنم . . . " و من سرم را به شدت تکان تکان می دهم که یعنی من هم . من نیز هم . . . . بعد آن ها دوباره شروع می کنند به جیغ زدن و سر و صدا کردن . یکیشان می اید جلوی چشمانم و مظلومانه می گوید ما را داری حیف کنی با این کارهایت . من که صدایش را نمی شنوم . فقط لب خوانی می کنم . دهانش باز و بسته می شود . من از لای لب هایش حرفش را بیرون می کشم . حیف را و مارا . . . . . آه کلمات کوچولوی من . . . . سوژه ی حرف های بی محتوای من . . . . آرام بگیرید چند لحظه . . . . آرام . . . چقدر با این کارهایتان اذیتم می کنید . آرام نمی گیرند که تا من این کاغذ سفید را بر ندارم . تا من نشان دهم که نمی توانم . نشان دهم که می ترسم . آخ آخ آخ . . . . سنگین از نگفتنم و آن ها هیچ نمی فهمند . . . هیچ . . .
چقدر با کاغذ و خودکار غریبه شده ام . . . کلمات کوچولوی من . . . .
یا علی [ پنج شنبه 90/10/8 ] [ 11:6 عصر ] [ فلفل ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |