کاش که با هم باشیم
| ||
با دست هایم کله ی کچلت را نگه می دارم . سفت سفت . دستم را می گذارم دور کله ی زبر و کچلت که حالا بدجور یخ کرده . می چرخی ، می چرخی ، می چرخی . هی مثل دیوانه ها کله ات را می چرخانی . می گویم نکن . سرگیجه گرفتم . گوش نمی دهی اما . با دست هایم کله ی کچلت را نگه می دارم . چشم به چشمان آبی ات می دوزم . می گویم : آرام بگیر زمین جان ! آرام بگیر کمی . . . از یک چشمت باران می بارد و از چشم دیگرت برف . سبیل های سبزت خشک شده مثل چوپ . چقدر شکسته شده ای . یک بوسه بر کله ی ناصاف و زبرت می زنم و می گویم . کمی بایست آخر . کوچولوی خاکی من ! گردالی نا آرام من ! این قدر نبار که اشک آدم برفی ام در آمد . این خورشید لعنتی اصلا تو را به حساب نمی آورد بین این همه رقیب . زحل را ببین ! چه قدر زیبا شده . کمربند نقره ای دامادی اش را ببین . مشتری با این غیرتش مگر می گذارد که خورشید تو را حتی نگاه کند ؟ کره خاکی کوچک من ! این قدر به دور این خورشید لعنتی نچرخ . این منظومه اسمش لیلی و مجنون نیست . این منظومه را به نام خورشید زده اند . این منظومه اسمش شمسی است . نه شمسی و زمین . آخر تو را با این شپش های روی سرت که تند تند راه می روند و برای تنهایی ات سیگار می کشند که می خواهد ؟ آخ تنهای من ! حتی شپش های روی کله ی کچلت هم به فکر تو نیستند . به فکر چشمان آبی ات که بدجوری از این همه دود می سوزد . این دور باطل را رها کن . خورشید این روز ها بدجور سرش گرم است . سرش داغ است . و تو را با این کله ی کچل بی مویت و آن شپش های مشغول و بی حوصله نمی بیند . من بغلت می کنم . گرمت می کنم . برایت از ابر ها شیر داغ درست می کنم . این قدر دست هایم را دور کله ات نگه می دارم که داغ داغ شوی . تو فقط آرام بگیر . من تمام این منظومه را به نامت می کنم. . . . . . تمام این منظومه را با آن خورشید لعنتی اش
یا علی مددی
[ پنج شنبه 90/10/15 ] [ 1:28 صبح ] [ فلفل ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |