کاش که با هم باشیم
| ||
از بچگی وقتی برایم قصه ی آهو را می گفتند به آهو حسودی می کردم . مهم نبود که در دام شکارچی باشی . . . . اسارت می ارزید به یک لحظه نگاه مهربانش . . . اسارت در دام آن شکارچی می ارزید به این که آهو ها تا دنیا دنیاست پشت و پناه داشته باشند . می ارزید اسارت من به آزادی همه ی آهو ها . . . . خوب ترینم ؟ یعنی مرا اندازه ی آهو ها هم دوست ندارید؟ نگاه کنید این سوسوی چراغ دلم را که غبار گرفته است تمامش را . دیگر چیزی نمانده به تاریکی مطلق . . . شمارش معکوس شروع خواهد شد و دختری که در تاریکی فریاد می زند . . . . آیا کسی ضمانت مرا خواهد کرد ؟ نگفتید ضامن مهربان آهو ها ؟ یعنی مرا به اندازه ی آهو ها هم دوست ندارید ؟
یا امام رضا . . . [ دوشنبه 90/11/3 ] [ 11:54 عصر ] [ فلفل ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |