کاش که با هم باشیم
| ||
داری می باری آسمان ؟ داری شر شر گریه می کنی ؟ نبار آسمان . دیگر نبار . بس کن . این قدر فریاد نکش . گوش هایمان را کر می کنی . کر تر می کنی .... ما از رطوبت زیاد خوشمان نمی آید . چتر های زیبایمان را نگاه کن ... دیر آمده ای . دیر به فکر باریدن افتاده ای . دیگر همه چیز تمام شد ... آن موقع که در خانه ی مادر را آتش زدند کجا بودی ؟ چشم هایت را گرفته بودی ، نه ؟ که نه ببینی نه بباری . خوب است . بی هیچ دردی .... در آتش گرفت . مادر شهید شد . محسن نیامده رفت . چشم هایت را گرفته بودی . صدایش را چه ؟ نشنیدی ؟ نشنیدی که پدر را صدا زد .... بس کن آسمان ! دیگر حنای آبی تو برای ما رنگی ندارد . نمی بینی ؟ ما زندگی مان روبه راه است . هر شنبه می رویم سر کارمان . جمعه ها روز استراحتمان است . عمیق می خوابیم . استراحت می کنیم .... صدایت گوش هایمان را اذیت می کند . می ترساندمان . غرشت را باید می گذاشتی آن زمان که صورت بی رنگش را سیلی زدند . غیرتت را آن موقع باید نشان می دادی نه الان .... داری مثلا فریاد می کشی که چه ؟ حالا ماییم که گوش هایمان را گرفته ایم تا صدایت را نشنویم . می بینی ؟ تاریخ همیشه تکرار می شود .... نگو که بی تقصیری . نگو که نمی دانستی . نگو که تمام این سال ها بی خبر بودی . مادر را شهید کردند . در خانه اش را آتش زدند . اما دریغ از یک قطره ،آب بر آتش .... علی ... آسمان تو از آن بالا دیدی که علی آب می شود و باز به روی خودت نیاوردی ؟ عجب سنگ دلی هستی آسمان ... علی با اشک هایش غسل داد بانویش را . از بس که شهر گرفتار قحطی شده بود . از بس که چشم هایی مثل تو نباریدند . نباریدی و نفهمیدی که علی خودش دریاست .... فقط دریایی که مرواریدش را کشتند . نباریدی و نفهمیدی که علی آسمانی است که غیرت صد آسمان مثل تو را به دوش می کشد .... تو به هیچ دردی نخوردی آسمان .... دیگر نگذار ادامه بدهم بی غیرتی هایت را . سنگ دلی هایت را . چشمانت خشک باد آسمان که گریه دیگر فایده ندارد .... باید امتحانت را در کوچه ی بنی هاشم پس می دادی . در جگر سوزان حسن . در کربلا آسمان . آن موقع که خاطره ی سوزاندن مادر دوباره تکرار شد . از خیمه ها بپرس . بگو از خاطراتشان برایت تعریف کنند . بارانت اسیدی است این روز ها . از بس اشک هایت را نگه داشتی فاسد شده اند . اسیدی شده اند . می گویند بارانت این روز ها برای همه مضر است . دیر به فکر افتادی آسمان . برای توبه دیر شده کمی .... تو آن موقع بودی . اما ندیدی . نفهمیدی . نشنیدی . آیه ی صم بکم را شنیده ای راستی ؟ برو فکری به حال خودت کن آسمان . برو فکری به حال این باران اسیدی بکن . نبار آسمان که اینجا ما خودمان را به چتر هایی تجهیز کرده ایم که در برابر باران اسیدی ات مقاومند . نبار آسمان . این قدر سرو صدا نکن . دیگر همه چیز تمام شد .... همه چیز حتی ...
پینوشت 1 : و آسمان این روز ها با گریه های بی وقفه اش می تواند استعاره ای از هر کدام ما باشد .... از هر کدام ما با چشم هایمان .... پینوشت 2 : نکند بارانمان اسیدی شود . پینوشت 3 : آقا ! تسلیت !
یا فاطمه الزهرا .... [ چهارشنبه 91/2/6 ] [ 10:4 صبح ] [ فلفل ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |